کار گروهی فاطمه قادری مهربون
هر لحظه جوانی کُنیــد ؛
جلویِ آینه با خودتان حرف بزنید ،
بلند بخندید و بِچَـرخید!
خودتـان را بغل کنید!
به دَرَک که چه فکری راجع به تومیکنند!
فکرِ آنها تو را خوشبخت نمیکند ؛
به درک که رفت ...
او فقط راه را برایِ خوشبختیِ شما بازکرده این را دیر یا زود میفهمید ...
یک لحظه تصور کنید پیر و تنها و بیمارید،
آن لحظه تنها آرزویِتان
یک روز از همین روزهایِ جوانیِ شماست
که بیهوده برایَش غُصه میخورید و بی هدف
شب را صبح و صبحتان را شب میکنید.
این لحظه ها هیچ جوره بر نمیگردند
...