عکس ژله چندرنگی
fatemeh goli
۳.۲k
۱.۵k

ژله چندرنگی

۳۰ مرداد ۹۹
#عشق_مجازی📵
#پارت89

امشب شبیه که آرادبایدکنارترانه بمونه
تواتاقم بودم وحتی حوصله مانی روهم نداشتم
احساس تشنگی زیادی کردم
ازاتاقم اومدم بیرون رفتم توی اشپزخونه
دستموگرفتم به دیوار ولامپ رو روشن کردم
بادیدن صحنه ی روبه روم هنگ کردم

******
آراد

_ترانه امشب من کنارت نمیخوابم

بانازگفت+چرااخه عزیزم الان توشوهرمنی دیگه
_ترانه حوصله ندارم

خودشوکشیدبالاوروی کابینت نشست
یقه لباسموگرفت وکشید سمت خودش ودریک لحضه ناگهانی لباشوبه لبام چسبوند
لامپ آشپزخونه روشن شدسریع خودموازش جداکردم نورآشپزخونه چشممو زد
بعدازچندبارپشت سرهم پلک زدن نفس رو دیدم که مات ومبهوت داره نگاهشوبین منوترانه میچرخونه
ترانه خیلی ریلکس پوف عصبی کشید
که نفس به خودش اومد وبادست پاچگی گفت_من...من...نمیدونستم

حلقه اشکی که توچشماش دیدم ازخودم متنفرشدم
نزدیکش شدم ودستشو گرفتم
به طور غضبناکی نگاهی کردودستشو کشید وتابفهمم چیشده یکی خوابوند توگوشم ترانه جیغ خفه ای کشید
دستموروگونه ام گذاشتم کپ کرده نگاهش کردم که انگشت تحدیدش روبالا آورد
_اگه یکباردیگه فقط یکبار دیگه به من دست بزنی به خدای احدو واحد بهت قول میدم که دیگه منو نمیبینی

تصورشم نمیکردم اینجوری بشه
+برات توضیح میدم نفس...
ترانه دستشو دوربازم حلقه کرد
نفس تاچشمش به دستش خورد سریع رو برگردوندودوییدسمت اتاقش

دستموازدست ترانه کشیدم وصدامو یکم بردم بالا
_ببین ترانه دلم نمیخواد دور و ورم باشی فکرنکن چون دوستت داشتم گرفتمت
پس ازم دوربشو فهمیدی؟

#عشق_مجازی📵
#پارت91

ترانه هراسون نگاهم میکرد ولی بدون توجه بهش به سمت اتاق نفس رفتم ازپشت درصدای گریه اش میومد
دستموبه دستگیره گرفتم

آراد دیونه شدی؟نفس چقدرپست زد
اون زن داداشت بوده دیونه ولش کن بزار راحت باشه

حرفای وجدانم درست بود ونفس فقط یادگارداداشم بود
بدون بازکردن در برگشتم رفتم پذیرایی خوابیدم

******

نفس

_من حاضرمممم

ازپلها دوییدن پایین پریدم بغل مامان
+واییی مامان واقعادلم یه تفریح میخواستا

مامان منو کشیدعقب_اوادختریکم سنگین باش یکم از هَووهات یادبگیر
نگاهی به ستاره وآرادوترانه کردم همینجوری نگاهشون به من بود

شونه ای بالاانداختم_عشق تفریحم دیگه کاریش نمیشه کرد
آرادلبخندی زد
ترانه بااون کفاشی پاشنه بلندش که من میرسیدم سرشونش نزدیکم شد
+آخی چه کوچولووووو
_تواون هفت مترپاشنه رودربیاربعدمیبینیم کی کوچولوعه

ستاره زدزیرخنده
بعدبلندگفت_دمت گرم هَوو
باتعجب نگاهش کردم که ادامه داد+حرف نباشه بیاین بریم
مانی روبغل کردم

#عشق_مجازی📵
#پارت92

مامان وترانه وآرادباهم باماشین ارادحرکت کردن
منو ستاره باماشین ستاره
نشستم جلو
صدای موزیک روتاآخربردم بالا
ستاره_چخبرته دخترررر
+کیف کنیم دیگه بعدعمری میایم بیرون انقدربداخلاق نباش
ستاره لبخندی زد
آهنگه باسیستم ماشین بودوصداش شیشهارومیلرزوند

- Halal Osoon



حلال اوسون حلال اوسون حلال اوسون … !! ♪♪

ما رو دیدی دایی فرار کن زود حلال اوسون … !! ♪♪

حلال اوسون حلال اوسون … !! ♪♪
ما رو دیدی دایی فرار کن زود… !! ♪♪

(کی اومده؟) … !! ♪♪

داشمون میگه حلال اوسون … !! ♪♪

زاخار قبل همه سوء تفاهم بود … !! ♪♪
بی ادب میشن برا سلطون … !! ♪♪

ولی ما رو میبینن میگن فدا قربون … !! ♪♪
آره توو کوچه ها اسمم هست … !! ♪♪

رو واقعیتا چشم بستن، اینا … !! ♪♪
نمیدم داستانو کش اصلاً … !! ♪♪

من وصل نیستم اونی ام که بهش وصلن … !! ♪♪
اینجا دور ماها پر مایه س … !! ♪

ولی دور شماها فقط کلی خایه س … !! ♪♪

این زاخاره هم گوش نمیده که … !! ♪♪
میگه پیف پیف چون دستش به گوشت نمیرسه … !! ♪♪

اینجا همه چی هه فت و فراوون … !! ♪♪

مست و خرامون میچینن این خطو برامون … !! ♪♪

کسی فول کنه آوانس نداره … !! ♪♪


ستاره سرعتشو زیادکردوازکنارآراد رد شد
انگشت اشاره اموباکناریش روی فکم گذاشتم ومثل احترام نظامی براش اومدم

دیشب خیلی برام بدبوداماسعی داشتم فراموشش کنم وحرص آرادو دربیارم

قراربودبریم چشمه یکم تفریح کنیم

چشمم باجعبه دستمال جلوماشین خورد
دوتابیرون کشیدم دستمو ازپنجره بیرون کردم وهمرا آهنگ تکون تکون میخوردم
مانی هم که خواب بود عقب خوابونده بودمش راحت بودم

آرادبرامون چراغ زدولی توجه ای نکردیم
یهویه ماشین کنارمون اومد
چهارتاپسرداخلش بودن یکیشون شیشه روپایین کشید گفت_جووون خانوم خوشکله پانمیدی

ستاره گفت_برو گمشو بابا
پسره که انگارحضور ماشین آرادو حس کرد بدون حرف دیگه ای رفت
...