عکس کیک تولدم
fatemeh goli
۵۴
۱.۵k

کیک تولدم

۳۰ مرداد ۹۹
#عشق_مجازی📵
#پارت93

نگاهی به عقب کردیم که آراد هنوزداشت پشت سرمون باسرعت میومد
بلاخره به مقصدمون رسیدیم

به محض پیاده شدنمون آراد مثل وحشیابه سمتمون حجوم آورد
ترسیده چسبیدم به ماشین
نزدیکم شد ویه سیلی جانانه نشوندروی صورتم
از محکمی سیلیش به یه طرف کج شدم
دستمو روی گونم گذاشتم
وباچشمای گردنگاهش کردم
بعدازچندثانیه اخماشو بازکرد وهراسون نزدیکم شد باتته پته گفت_نننمیخواستم...اینجوریی...بشه...نبایداینکارارومیکردین

لبخندتلخی به روش زدم وراهمو کج کردم سمت چشمه

واقعاباورم نمیشددلم نمیخواست باورش بشه
این سیلی اون ترانه اون اخلاقش وهرچیزدیگه ای
آراد انگاریه خانزاده بودکه سه تازن گرفته بود

پاهاموگذاشتم داخل آب
وآروم تکون میدادم
آب معتدل چشمه حالمو خوب میکرد
اماهنوزجای سیلی که آراد زد گزگز میکرد
یکساعتی بودمن اینجا بودم واوناپایین چشمه چادر زده بودن وحرف میزدنو میخندیدن
دلم نمیخواست اصلابرم پیششون
اونابهم توجه ای نکردن پس منم توجه ای نمیکنم
مانی رومامان خوابوندوداخل چادرگذاشتش
بلندشدم وبه سمت کوهی که آب چشمه ازش میومد حرکت کردم
خیلی وقت بودکوه نوردی نکرده بودم
وخیلی دلم الان میخواست برم تاهواسم پرت بشه

#عشق_مجازی📵
#پارت94

کوه روگرفتم وباسختی ازش بالا رفتم
اونقدری رفتم که همشون ریزدیده میشدن
انقدرخسته شده بودم که دیگه نتونستم تا قله کوه برم
نصف بیشترشو رفتم وبعدنشستم روتخته سنگی

ازاون بالانفس کشیدن هم زیبابود
کاش آب چشمه بودم همیشه روون
کاش کوه بودم همیشه سخت جون

ای کاش اصلامنی نبود

توافکارخودم بودم که چشمم به پایین خورد
آردا درحالی که دستشو جلوپیشونیش گرفته بودتانورآفتاب اذیتش نکنه داشت نگاهم میکرد
نمیدونستم اخم همیشگیش هست الان یانه دلمم نمیخواست بدونم

بادستش میگفت بیا
امابجای اینکه گوش بدم پشت کردم بهش وباگوشیم سرگرم شدم
بعدازچند دقیقه صدای پایی شنیدم برگشتم عقب دیدم آراده داره میادبالا ازکوه
اخمی کردم وپشت کردم بهش تااینکه
اومدکنارم نشست
پشتشو به پشتم تکیه داد
یکم ازش فاصله گرفتم
_ناراحتی ازدستم؟
+نه
_معلومه
+ازدست خودم ناراحتم
_چرا؟
+نبایدزنت میشدم بزرگترین اشتباه دنیاروکردم

#عشق_مجازی📵
#پارت95

اومد جلو پام ایستاد
دستشوزیرچونم گرفت وسرموکشیدبالا
با اخم نگاهش کردم که ادامه داد
_میدونی چقدرناراحتم ازاینکارم
دستشوپس زدم
+مهم نیست برام
_مطمعنی؟
+اوهوم

ازکنارم ردشد
_پس من میرم
+به سلامت

صدای سنگ ریزهای کوه اومد بعد داد آراد
_آخ الان میفتمممم

سریع برگشتم طرفش
که دست به سینه ایستاده بود
_دیدی مهمم برات
+بروبابا
خواستم ازکنارش ردبشم که دستمو گرفت
_کجا؟
+میخوام برم پایین اجازه هست
_صبرکن
ازنایلن دستش یه چادربیرون اورد
+میخوای چیکارکنی
_صبرکن میفهمی

چادرودوکمرم انداخت ودوسرشو تودستش گرفت
_خب حالاآروم آروم بروپایین من گرفتمت
+خودم میتونستم برم
_نچ خطرناکه

همینجورمنو گرفته بود پایین میرفتیم
یهوپای خودش خزید ومحکم خوردبه پشت من
دستشودورشکمم حلقه کرد
_همینجوری ادامه بده
+ولم کن خودم میرم تومواظب خودت باش
_هیسس برو آروم

#عشق_مجازی📵
#پارت96

آروم آروم ومدیم پایین
سریع خودمو ازش جداکردم وجلو جلو رفتم سمت بقیه
ستاره کنارچشمه نشسته بود ترجیح دادم
برم کناراون تااون ترانه ی موذی
کنارش نشستم
_چراناراحتی ستاره

+میخوام طلاق بگیرم

باتعجب نگاهش کردم که ادامه داد
_هدف من ازهمون اول آرادنبودمن با اصرار خانواده ام زنش شدم در صورتی که من یه نفردیگه رومیخواستم چون خانواده پولداری نبودن مامان بابام قبول نکردن
حالاهم نمیدونم اگه طلاق بگیرم حاضره بازبیادباهام باشه یانه ولی من ازآرادمتنفرشدم ودلم میخواد دیگه توزندگیم نباشه

+توبهش گفتی؟
_آره گفتم قبولم کرداما مامان اجازه نمیده
+چرا؟
_میگه عیبه

آروم شروع کردبه گریه کردن
دستشوگرفتم
+ناراحت نباش بلاخره این روزاتموم میشه ودوتامون راحت میشیم

_خیلی دوست دارین ازدستم راحت بشین؟

ترسیده منوستاره برگشتیم سمت صدای خش دار آراد
ستاره ترسیده کپ کرد
ولی من کم نیاوردم
+آره خیلی دوست داریممممم
_طلاقتون میدم

منوستاره باچشمای گردنگاهش کردیم

ترانه که همچیوشنیده بودبازوی آرادروگرفته وبانازوعشوه گفت
_آره عشقم طلاقشون بده منکه هستم عزیزم
...