🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡#پارت.25#ایلینبعد همه برگشتن سمت منو جیغ کشیدن و تبریک گفتم 😃😍
وای امروز تولد من بود😱چرا یادم نبود پس جشن ایسان چی🤨
ایهان ک انگار مغزمو خونده بود در گوشم گفت
هم تولده توعه هم جشن ایسان😉
نمیدونم چیشد ک برگشتم و محکم بغلش کردم
اونم تعجب کرده بود
منم در گوشش گفتم بابت همه چی ممنونتم حتی دلت😉و سریع از محله دور شدم 😂
بعد از ۲۰ دقیقه کیک رو اوردن خیلی خوشگل بود ترکیب سیاه و سفید بود😍(عکسشو میزارم )
بعد از شوخی ک کیک زدن ب سر علی و ایهان توسط منو ایسان بود نوبت ب کادو ها رسید
مامان و بابام ی ماشین آئودی هدیه دادن😍(عکسشو میزارم 😜)
علی ی سرویس طلا سفید داد
ایسان ی ساعت مارک دار هدیه داد
و در آخر ایهان و ی گردنبد قلب ک بهم وصل میشن داد خیلی خوشکل بود همون جا گردنم انداختم😍
امروز روز عالی بود و بی نقص
ک با صدایی کل روزم داغون شد😭
+ تولدت مبارک نازنینم
ب سمت سهیل برگشتم ک با لبخند داشت نگاهم میکرد و ی کادو دستش بود
آروم در گوشم زمزمه کرد
+ دارم افسوس میخورم ک بهترین دختر دنیا رو از دس دارم فقط الان ی فرصت ازت میخوام میدی؟؟
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡#پارت.26#ایلینهمین ک برگشتم فشش بدم با مشت کسی سهیل پرت شد زمین 😱
برگشتم دیدم بلع به به علی جونم ی مشت زده و سهیل خانو نابود کرده
برای اولین بار دلم خنک شد انکار اون مشت جواب ۲ سال گریه هام رو داد😕
همین الان ب این نتیجه رسیدم و دیگه حسی بهش ندارم
با حرفی که زد خیلی ترسیدم اخه لحنش خبلی خشن بود
سهیل _ من نرگس رو ول کردم تا آیلین رو مال خودم کنم و اخرش هم برای خودم میکنم خواهیم دید حتی شده میدزدمش😏
علی هجوم آورد تا ی مشت دیگه بزنه ک سهیل با مشت ایهان خورد ب دیوار😂😱
من_ ایهان😁😱ایول عجب زوری داری تو پسر الانم ببر بندازش بیرون بیان ببرنش😁
ایهان_ ای بابا تو و ایسان در هر شرایط دست از شوخی برنمیداری.....😂
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡#پارت.27#ایلین۲ روز بعد🤷♀
صبح با صدای جاروبرقی مامان بیدار شدم
رفتم پایین دیدم علی دارع ب زمین و زمان فش میده مامان هم تند تند جارو برقی می کشه
آروم رفتم کنار علی و....
×داداشی🤨این جا چ خبره چرا دارع فش میدی اخه تو🤦♀
+ای ایلییین😫مادر محترم ما کل فامیل رو دعوت کرده
×خو چی میشه بلند شو کمک کن تمیز کنیم خوب
+اخه خواهر من، منکه با مهمونا مشکلی ندارم ک اون عوضی هم مامان دعوت کرده😤
خیلی شکه شدم و البته ترسیدم 😰
×چ....چی....سهیل هم میاد داداش اگه کاری کنه چی من از حرفی ک اون روز زد خیلی میترسم😰
علی اروم موهامو ناز کرد و ادامه داد
×هییسسسس اون هیچ گوهی نمیتونه بخورع فقط حرف مفت میزنه الان هم برو بالا خیلی پر انرژی و خوشکل بیا پایین تا حال سهیل رو بگیرم باشع😉
+چش داداشی😘مرسی ک هستی...
زود رفتم بالا و لباسی ک قراره بپوشم رو گذاشتم رو تخت و پریدم تو حمام🏃♀( چیه میخوای بگم حموم چی کار کرد🤨کور خوندی😂)
زودی موهامو خشک کردم
صدایی از پایین میومد ک نشون میداد ک مهمون ها اومدن 🤦♀
نشستم رو صندلی میز آرایش و ی آرایش دخترونه سیاه و قرمز کردم😍 و لباسم هم پوشیدم( عکسشو میزارم پایین😜 )
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡#پارت.28#ایلینرفتم پایین ک اولین چیزی ک جلب توجه کرد پوزخند روی لب مامان سهیل بود(زری خانم)
سلام و علیک کردم ک مستقیم رفتم تو تراس نشستم
ک با صدای سهیل با ترس برگشتم
×به سلام آیلینم خوبی عروسک؟
+ سلام اقا سهیل شما خوبی عروسک هم عمته🤷♀😁
× چ خوب زبون هم باز کردی ولی قبلا اینجوری نبودی
فقط ی کلمه گفتم (بدرک) و نشستم رو مبلی ک تو تراس بود
سهیل هم کنارم نشست و دم گوشم گفت
×فکر نکن اگه باهام سرد باشی من ولت میکنم تو تا اخر این ماه مال من میشی حتی ب زور😆
+تو خجالت نمیکشی ک زنت پایین نشسته تو داری این جا وعده میدی خجالت بکش نفهم
×یعنی تو الان دوسم نداری نکنه اون ولگرد پایین شهری رو دوس داری اهان اسمش ایهان بود ارع؟
با این حرفش حرصی شدم نمیدونم چرا ولی وقتی ب ایهان گفت ولگرد عصبی شدم و ی سیلی نثارس کردم
هم من هم سهیل تعجب کرده بودیم
×تو چ غلطی کردی هان😡
بلند شد ک حمله کنه روی من ک کسی مشتشو از پشت گرفت
ایهان _ وقت ی بار دیگه ققط ی بار دیگه کنار آیلین ببینمت فرداش مامانت باید بیاد سر قبرت تا تورو ببینه افتاد یا نه😡🤨.....
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡#پارت.29#ایلینبعد از حرف ایهان سهیل با خشم رفت پایین منم با خیال اسوده نشستم سر جای قبلیم
+ایلین؟
×جانم.....
#ایهانلحظه ایی ماتش برد از حرفی ک زد....اما سریع ب حالت اولش برگشت اخه دختر مغرور اخه آیلینم منم میدونم ک توام نسبت ب من بی احساس نیستی پ بگو دیگه 🤦♀
× میای بیریم بیرون؟
+ وای اره ایهان حوصله ام هم سر رفته برم تندی آماده بشم بیام
هییی دخترع لجباز🤦♀☺️
زود تر از همیشه آماده شد بازم رفتیم بام تهران کلی باهم حرف زدیم الان فهمیدم ک ۲ سال دیگه آیلینم میشع پلیس 😍 ب مغرور بودنش هم میومد اونم تازه فهمید ک من رئیس شرکت قطعات خودرو ام😁
× ایلین؟
+هوووم؟
× دوسش داری بازم؟؟
+ اصلا 😒
× اوکی بی خیال بیا بریم ک هوا دارع سرد میشع🥶
همین نشستیم تو ماشین هرچی استارت زدم روشن نشد😐
+اه ب خشکی شانس 🤦♀
×چیشده ایهان روشن نمیشع؟؟
+اره ولی نترس الان زنگ میزنم ب کاوه(عضو جدید رمان😉 ) بیاد🤦♀
× گاوه کدوم گاویع🤨
+اولا گاوه ن کاوه 😂دوما کاوه بهترین دوستمه از بچگی باهم بزرگ شدیم ☺️
گوشی رو برداشتم تا زنگ بزنم ک دیدم به به انتن اینجا تو افق محو شده😑....
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡#پارت.30#ایهان ×ایهان چی کار کنیم هوا دارع سرد تر میشع اگه من تا صبح نرم خونه.....
+اگه تا صبح از سرما یخ نزنیم حل میکنم🥶
با چشمای اشکیش بهم خیره شد
+ اینجوری نگام نکن آیلین
روشو برگردوند سمت پنجره چند لحظه بعد صدای نفس های منظمش بلند شد
ن ....نباید بخوابه با دستم تکونش دادم
×نخواب ایلین چشماتو باز کن و ب من نگاه کن
+ ایهان بخدا نمیتونم چشمام خود ب خود بسته میشع
×پس پاشو پیاده راه بریم
+ن ن دیگه بدتر
×پ نخواب آیلین
بی توجه ب حرفام بازم چشماشو بست🤦♀
دوباره تکونش دادم
باید ی کاری کنم اینطوری نمیشع
خودمو جلو کشیدم و آیلینو بغل کردم و سرشو گذاشتم روی سینم!
ی دفعه مثل برق زده ها چشاش رو باز کرد😳
از حالت چشماش خندم گرفته بود😅.....
میخواستم سر ب سرش بذارم! حداقل این بود ک خواب از سرش میپرید....
+چی کار داری میکنی؟؟
×هیچ کار
خواست از بغلم بیاد بیرون ک محکم تر بغلش کردم ....
🖤💔🖤💔