مردی که صبرش تمام شده بود.
نهجالبلاغهخواندن همیشه توأم با یک حس عجیبی نسبت به حضرت امیر(ع) بوده.وهست نه فقط بزرگی و عظمت، گاهی یکجورهایی ترس. لحن کلامشان خیلی سنگین است، نهیب دارد، آدم را میخکوب میکند گاهی، نفس را حبس میکند از صلابت و شدت. این وسطهای نهجالبلاغه امّا خطبهای هست که حال و هوایش با بقیه خطبهها فرق میکند. خطبهای که شاهدش فقط سه- چهار نفر بودهاند. آدم باورش نمیشود این کلمات را همان جنگجویِ نامیِ عرب گفته باشد؛ صاحبِ ذوالفقار؛ مردِ لیلهالمبیت؛ فاتح خیبر؛ مردی که قرآن حتّی به صلابت ضربههای سمّ اسبش سوگند میخورَد(۱). این وسطهای نهجالبلاغه خطبهای هست که سیدرضی با این عنوان شروعش کرده: رُویَ انّه قاله عِندَ دفنِ سیّده النّساء فاطمه کالمناجی به رسول الله عندَ قبره. بعدِ چند جمله میرسد به اینجایِ کلام حضرت که: «قَلّ یا رسولَ الله عن صفیّتِکَ صبری و رَقّ عنها تجلّدی». مرد، همان شبِ دفنِ همسرش دارد با رسول خدا دردِدل میکند که در فراق فاطمه (س) صبرش کم شده، تحمّلش از دست رفته. تا آنجا که «امّا حزنی فسَرمَد و امّا لیلی فمسهّد». این وسطهای نهجالبلاغه آدم دلش میخواهد بنشیند و برای آن مرد بزرگ که صبرش داشت تمام میشد، که اندوهش ابدی شده بود، زارزار گریه کند.
💚💚💚
ا. آیات اول و دوم سوره عادیات
2. خطبه 202
#مریم_روستادر شب دل آشوبگی بی مادری دردانه های خانه ی حضرت حیدر (ع)..
التماس دعا...
...