عکس کاچی قرار معنوی
‌‌‌شف سادات
۱۸۳
۸۵۱

کاچی قرار معنوی

۱۷ بهمن ۹۹
#قرار معنوی#
سلام دوستان گلم⚘
لطفا کپشن رو مطالعه کنید😍
باز هم یک قرار معنوی قشنگ دیگر با شهدای عزیزمون😍
این قرار قشنگ رو من با شهید حمید سیاهکالی مرادی همراه شدم😍

قرار معنوی قشنگ این هفته کاچی با همراهی دوستان گلم❤
مامان مهدیه عزیزم💚
https://sarashpazpapion.com/user/5975ba812b3cf3.48985231
مهدیه گلم💚
https://sarashpazpapion.com/user/5f92d7e10c2cd5.95109084

ان شاءالله همگی قابل باشیم و شهدا شفاعت ما رو بکنند🙇‍♀️💚

شهید حمید سیاهکالی مرادی شهید عزیزی که من با خواندن کتاب زندگی نامه‌ اش(یادت باشد)شیفته ی رفتار و کردار و منش این شهید بزرگوار شدم😍💚
من به شخصه با خواندن کتاب زندگی نامه و خاطرات این شهید خیلی کیف کردم😍
شهید عزیزی که عاشقانه های قشنگی بلد بود از جنس آسمان😍
شهید عزیزی که برای من باعث افتخار است که از نسل جوان و دهه هفتادی هست😍
دوستان گلم به شما هم پیشنهاد میدم حتما حتما کتاب یادت باشد رو مطالعه کنید😍
بخصوص اگر کسی فکر میکند مذهبی ها به اصطلاح خشک مقدس هستند پیشنهاد میدم حتما این کتاب رو مطالعه کند😍

کتاب «یادت باشد» روایتی است عاشقانه از زندگی یک شهید مدافع حرم که پاییز سال ۸۹ به کربلا رفت، پاییز سال ۹۱ عقد کرد، پاییز سال ۹۲ ازدواج کرد و نهایتاً در پاییز سال ۹۴ در دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به شهادت رسید! شهید حمید سیاهکالی.

«یادت باشد»کتابی است که می‌شود ساعت‌ها با آن خندید و روزها با آن اشک ریخت. کتاب را که ورق می‌زنی انگار برایت همه شهدا تصویر می‌ شوند و تازه می‌فهمی آنهایی که فدایی زینب شدند، چقدر شبیه هم هستند.فرقی نمی‌کند اسمشان چه باشد! محمد بلباسی،محسن حججی، مصطفی صدرزاده،مهدی نوروزی یا حمید سیاهکالی و... اینها همگی یادشان بود تا ما یادمان باشد راه از آسمان میگذرد.

برشی از کتاب یادت باشد:
سر سفره که نشست گفت:«آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛ با بغض گفتم:«چرا این‌طور
میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!» گفت:«کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم، منو بی‌خبر نذار»
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشد.یادت باشد.
لبخندی زدم و گفتم:یادم هست،یادم هست.

یا علی⚘⚘⚘
...