عکس لوبیا پلو قرار معنوی
زهره
۶۰
۱.۱k

لوبیا پلو قرار معنوی

۱۷ تیر ۰۰
#قرار_معنوی_جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان🌷😭😭

دیگر کسی حرفی از مرخصی نزد شهید حاج احمد متوسلیان روز پنج شنبه سی اردیبهشت ماه سال شصت و یک ، حاج احمد با همان حال نامساعد و عصا در زیر بغل ، آمد دارخوین تا برای بچه ها سخنرانی کند .
آن هم در شرایطی که بچه های ما خیلی خسته بودند و فشار زیادی به آنها آمده بود . چیزی حدود بیست شبانه روز در گرمای چهل و هشت درجه ، توی آن دشت وسیع خوزستان ، وجب به وجب جنگیده و پیشروی کرده بودند بدیهی است که همین مساله باعث شده بود که نیروها مقداری احساس خستگی کنند . در چنین وضعیتی بود که حاج احمد آمد تا برای بسیجی ها سخنرانی کند .

یکی از حضار بسیجی تیپ ۲۷ می گوید : 《 حاج احمد با همان عصایی که زیر بغل داشت ، آمد روی چهار پایه ایستاد و پشت میکروفون قرار گرفت . لحظه ای در سکوت ، به دقت به چهره های بچه ها نگاه کرد و گفت : بسیجی ها ! شما می گویید اگر ما در روز عاشورا بودیم ، به امام حسین (علیه السلام) و سپاه او کمک می کردیم . بدانید امروز روز عاشورا است 》 حاج احمد نگاه پر از لطفی به برادران _ که اکثرا با سر و صورت و دست و پای زخمی روبروی او به خط شده بودند _ کرد و ادامه داد : 《 به خدا قسم ! من از یک یک شما درس می گیرم . شما بسیجی ها برای من و امثال من در حکم استاد و معلم هستید من به شما که با این حالت در منطقه مانده اید ، حجتی ندارم . می دانم که تعداد زیادی از دوستان شما شهید شده اند . می دانم بیش از بیست روز است دارید یک نفس و بی امان در منطقه می جنگید و خسته اید و شاید در خودتان توان ادامه ی رزم سراغ ندارید .
ولی از شما خواهش می کنم تا جان در بدن دارید ، بمانید تا که شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرمشهر را آزاد کنیم》

در آخر صحبت هایش ، در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود ، گفت :《 خدایا ! راضی نشو که حاج احمد زنده باشد و ببیند ناموس ما ، خرمشهر ما ، در دست دشمن باقی مانده ، خدایا ! اگر بنا بر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد مرگ حاج احمد را برسان ! 》 😭😭😭😭

ای حرف ها و مناجات حاجی باعث شد همه نیروهای تیپ ، شیون کنان ، زار زار گریه کنند . خود حاج احمد ، هم دل به دل بچه بسیجی ها داده بود و بی اختیار هق هق گریه شانه هایش را می لرزاند . به زحمت والسلام سخنرانی را ادا کرد و از پشت میکروفون کنار آمد .

حرف های حاجی ، بچه های تیپ در حالی که صلوات می فرستادند و تکبیر می گفتند ، به طرف او هجوم آوردند و دسته جمعی و بی قرار ، حاج احمد را در آغوش گرفتند و می بوسیدند .

خدا گواه است من ندیدم از بسیجی ها _ حتی یک نفر هم تا خاتمه ی عملیات _ حرفی از مرخصی بزند . هیچ کس نمی رفت . فقط تعدادی دانشجو داشتیم که به خاطر امتحانات ، آنها را خود حاج احمد به زور روانه مرخصی کرد.
دلاوری دیگر از رزم آوران تیپ ۲۷ ، با اشاره به سخنرانی شور انگیز حاج احمد در دارخوین می گوید :《 یادش بخیر ! در آن سخنرانی ، بسیجی ها که واله و شیدای روحیه ی فولادی حاجی شده بودند ، زیر گوشی با هم می گفتند :《 دیگر ما چه عذری داریم ؟ وقتی حاج احمد با این وضع بدجسمی ، این طور قرص و محکم مانده ، ما چه حقی داریم اظهار خستگی کنیم ؟》
تحت تاثیر سخنرانی حاج احمد ، طوری شد که همه ی بچه ها احساس می کردند انگار اولین روزی است که به منطقه آمده اند . خلاصه ، نیرو ها آماده شدند برای رفتن به مرحله ی سوم عملیات .》

🌷شهدا با اخلاص بودند و هر قدمشون فقط برای رضای خدا بود که به فیض شهادت نائل شدند🌷🌷
✍ ان شاءالله رهروان ثابت قدم راه حق ، راه شهدا باشیم 🙇‍♀️⚘🌷

💚خوشنودی آقا امام زمان صلوات💚
...