عکس سس کچاب کارخانه ای
Gildokhtarts
۳۹
۹۲۹

سس کچاب کارخانه ای

۱۷ تیر ۰۰
سلام عزیزان.روز و روزگارتون خوش💖💖
💢من اینگونه عوض شدم!!!
به مدت چندین سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای ماجوی کالیفرنیا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم در حالیکه از آن مکان نفرت داشتم. همسرم برای مانور اغلب در صحراها بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم. سرخ پوست ها و مکزیکی های آن منطقه هم انگلیسی نمی دانستند. غذا، هوا و آب هم پر از شن بود؛ آن قدر عذاب می کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و حتی قید زندگی مشترکمان را بزنم.

📨نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم: یک دقیقه دیگر هم نمی توانم دوام بیاورم. می خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه شما برگردم. پدرم نامه ام را با دو سطر جواب داد؛ دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد.

«دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند ... یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را!»

بارها این دو خط را خواندم و احساس شرم کردم. تصمیم گرفتم بدنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟

◀️با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد. وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی را که به توریستها نمی فروختند، به من هدیه کردند.
◀️به اشکال جالب کاکتوس ها و یوکاها توجه می کردم.
◀️چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می کردم. دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش؛ وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند.

چه چیزی تغییر کرده بود؟ 🤔🤔

صحرا و بومی ها همان بودند. این نگرش من بود که تغییر کرده بود و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و دلربا تبدیل کرده بود. من آن قدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان "خاکریزهای درخشان" در مورد زندگی در صحرای ماجوی نوشتم. من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستاره ها را یافته بودم.

📢اگر به فرزندان خود رویارویی با سختی های زندگی را نیاموزیم، در حق آنها ظلم کرده ایم.

✏️برگرفته از کتاب "آیین زندگی" اثر دیل کارنگی
سس کچاپ با دستور خانم صدری عزیز.خیلی خوب میشه و دیگه از خرید سس راحت میشید😉
آخرهفته خوبی داشته باشید🌷🌷🌷
#سس-کچاپ
...
نظرات