#قرار_معنوی_شهید_احمدعلی_نیِّری🌷وصیت نامه شهید احمد علی نیری🌷
پس از عرض سلام و تحیت به پیشگاه ارواح مقدس انبیا و ائمه معصومین (ع) به ویژه حضرت بقیه الله (ارواحنا له الفدا) ؛ شکر پروردگار عالمیان را که ما را بر انگیخت و لایق دانست و هدایت کرد و رسولان متعددی به ویژه رسول اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) را بر ما ارزانی داشت تا بتوانیم رهگشای خوبی در این جهان باشیم در مقابل شیاطین .
خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا و عمل می کنند
به وظایف خود به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب !
قرآن را فراموش نکنید . بدانید بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است .
🌷شهید احمد علی نیری🌷 در تابستان ۱۳۴۵ در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود . از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود . در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می داد . همه می دانستند اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند ، با آن ها برخورد سختی خواهد کرد . او در تاریخ ۲۷ بهمن ماه سال ۶۴ و در سن ۱۹ سالگی طی عملیات ولفجر ۸ به آرزوی دیرینه اش یعنی🌷شهادت رسید .
یکی از دوستان شهید از تقوا و سیر و سلوک شهید خاطره ای نقل می کند . این خاطره در کتاب 《 عارفانه》 کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی نقل شده است که در ادامه می آید :
زندگی او مانند یک انسان عادی ادامه داشت ؛ اما اگر مدتی با او رفاقت داشتی ، متوجه می شدی او یکی از بندگان خالص درگاه خداست . یک بار برنامه بسیج تا ساعت سه بامداد ادامه داشت . بعد احمد آهسته به شبستان مسجد رفت و مشغول نماز شب شد . من از دور او را نگاه می کردم . حالت او تغییر کرده بود .
گویی خداوند در مقابلش ایستاده و او مانند یک بنده ضعیف مشغول تکلم با پروردگار بود . عبادت عاشقانه او بسیار عجیب بود . آنچه ما از نماز بزرگان شنیده بودیم ، در وجود احمد آقا می دیدیم . قنوت نماز او طولانی شد ؛ آن قدر که برای من سوال ایجاد کرد یعنی چه شده ؟ بعد از نماز به سراغش رفتم و از او پرسیدم : احمد آقا ، تو قنوت نماز چیزی شده بود ؟ احمد همیشه در جواب هایش فکر می کرد . برای همین کمی مکث کرد و گفت : نه چیز خاصی نبود . آن قدر اصرار کردم که مجبور شد حرف بزند : 《در قنوت نماز بودم که گویی از فضای مسجد خارج شدم . نمی دانی چه خبر بود ! آنچه از زیبایی های بهشت و عذاب های جهنم گفته شده است ، همه را دیدم . انبیا را دیدم که در کنار هم بودند ... . 》
یکی از دوستانش که شاهد لحظات قبل از شهادت ایشان در عملیات ولفجر ۸ بود ، چنین نقل می کند : در لحظه شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد . وقتی به زمین افتاد ، از ما خواست او را بلند کنیم ؛ وقتی روی پاهایش ایستاد ، رو به سمت کربلا دستش را به سینه نهاد و آخرین کلام را بر زبان جاری کرد :《 السلام علیک یا اباعبدالله 》
احمد علی موقع خاکسپاری با اینکه ۶ روز از شهادتش می گذشت ، ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه اش قرار داشت .
...