پست تقدیمی
به شبنم
کیک پزی نبات
نورا جانم(مدیحه نه)😅
مرضی مهربونم
حدیث جان(سلطانی)
و نوشین خانوم سراجی که توی حرم اباعبدالله یادم کرد
براى اينكه خانه اى، خانه باشد بايد كسى مدام در آن راه برود. بايد يكى باشد كه ظرف هاى كثيف را بگذارد توى سينك.
تميزها را بچيند سر جايش. تخت ها را مرتب كند.
ميوه ها را بشوید.
به گلدان ها آب بدهد. ملافه ها را عوض كند.
لباس ها را مرتب كند.
به ناهار فردا و شام شب فكر كند.
جارو بزند و گردگيرى كند.
براى اينكه خانه، خانه باشد
يك عالمه قدم هاى خاموش از تراس تا آشپزخانه،
از آشپزخانه تا اتاق خواب،
از اتاق خواب تا حمام،
از حمام تا دم در بارها و بارها بايد تكرار شود.
تازه آن موقع می شود نشست و خيره شد
به خانه اى كه آرام و در صلح به نظر مى رسد.
انگار نه انگار كه براى رسيدن به اين ثبات و سكون
كسى ساعت ها راه رفته و به هيچ جا نرسيده.
آرامش و ثبات جايزه ى كسى است كه راه می رود.
بقيه اما فكر می كنند خانه خود به خود اداره می شود.
فكر می كنند داشتن غذايى آماده روى ميز و يخچال و فريزرى پر، طبيعى و عادى است.
تا وقتى كه خود خانه اى داشته باشند و بفهمند كه معجزه اى اتفاق نمى افتد مگر با راه رفتن.
آرام ... ممتد و بى پايان از اين طرف به آن طرف
و براى ساعت هاى متمادى اين همه راه رفتن
فقط براى اينكه خانه همين سكون را حفظ كند.
اين همه راه رفتن، فقط براى حفظ يك سكون.
یک نفر باید عاشقانه در خانه راه برود
و الا راه رفتن از هر کسی بر می آید ...
قدردان این قدم ها باشیم.
تقدیم به تمام مادران و خانم ها، که با قدمهایشان آرامش می آفرینند و مقصدی در چشم اندازشان نیست !
...