عکس یه شب خوب و...به یادماندنی
Dokmalae maman
۸۹
۸۵۷

یه شب خوب و...به یادماندنی

۲۵ تیر ۰۱
سلام دوستای خوبم حالتون خوبه
عیدتون مبارک خانوم گلها 🍬🌹🌸🍁🌽🌼🌻🌺🌷
این یه مهمونی بود که یهویی اتفاق افتاد و من بعدازظهری نوبت دندون پزشکی داشتم و خواهر شوهر زنگ زد گفت مادرشوهرم اومده گفته یه سربریم خونه هاجر اینا چون خیلی ما دوستش داریم و مهربونه به کنار خیلی خوش رو خنده رو هستش 😊
بلخره دندون پزشکی کارم تموم شد و زنگ زدم به همسرو گفتم اینجوری شده و گفت زنگ بزن برا شام دعوت کن گفتم باشه .
بلخره زنگ زدم و دعوت کردمش
و بعد دندون پزشکی تند تند اومدم خونه خونه تمیز بود فقط غذا میموند و...
مرغ گرفتم و خوابوندم تو مواد برا 💐اکبر جوجه ،سالاد الویه ،برنج ،باقالی خورشت، سس برا رو اکبرجوجه ، ،ترشی ،سبزی خوردن ،نون ،دوغ(شیر)😂، نوشابه 💐
دیگه غذامو آماده کردم و چای دم دادم و میوه رو اماده کردم و بشقاب و قاشق و چنگال و...آماده کردم
تا مهمونام اومدن
موقعه شام شد سفره پهن شد و شام کشیده شد و مادرشوهر خواهر شوهرم گفت سمانه جان یه دوغ برام بریز 😁خواهرشوهری هم دوق ریخت آقا منم چون عجله داشتم بعدازظهر که داشتم میومدم خونه رفتم دوغ بگیرم نگو شیر بود آخه پرسیدم دوغ کجاست تو فروشگاه بهم یخچالو نشون داد منم چون عجله داشتم و زمان کم بود برداشتم 😂😂😂
دخملی کلا شیرو میبینه میشناسه ازبس عاشق شیره گفت مامان این شیره گفتم نه مامان دوغه
بلخره لیوان و دادیم دست مادرشوهر خواهر شوهر بیچاره سر کشید خورد زینب هی میگفت شیره 😉
بلخره صدای مهمونمون در اومد گفت اره شیره میخواستم بگم چرا انقد شیرینه دیگه بزور لیوان و ازش گرفتیم میگفت من میخورم
بعد خودم خوردم دیدم اره شیره
آبروم رفت 😁😂😂😂
ولی خوب یه شب به یاد موندی بود دیگه خیلی خوش گذشت
برام سوغاتی چای شمال ،کولی ،زیتون ،تخم مرغ محلی آورده بود
...