عکس خورشت بادمجون
Saeedi
۷۴۳
۱.۹k

خورشت بادمجون

۲۲ دی ۰۱
#قرار_معنوی
#یادبودشهیدبزرگوارمدافع‌حرم‌سعیدانصاری

بازهم صدای پای یاران مهدی(عج) در کوچه پس کوچه‌های شهرمان پیچیده است.
دوباره شمیم بهشت همه جا را پر کرده و نوازشگر مشاممان شده است.

مردانی از روزگار دفاع مقدس، که از قافله یاران بهشتیشان جا مانده‌ بودند، بال گشوده‌اند و خود را به کاروان شهدایی مدافعان حرم آل‌الله رسانده‌اند.
فریادی بر لب دارند و سودایی در دل:
"کلّنا عباسکِ یا زینب"

سعید انصاری یکی از همان مردان سرزمین حماسه است.
همسرش سرکار خانم "فاطمه جعفری" خوب می‌شناسدش. وقتی او را و روایتگری‌هایش را به چشم دیدم دریافتم.

بی‌اختیار به سمتش رفتم و از ایشان خواستم تا روزی میهمان دل مهربانش شویم.
با رویی گشاده و آغوشی باز درخواستم را پذیرفت. و حالا ایشان یکی از میهمانان محفل شهدایی ماست.
پای کلام شیرینش می‌نشینیم و از صفای خانواده انصاری دلهایمان را مصفّا می‌کنیم.

نام و نام خانوادگی: سعید انصاری
تولد: ۱۳۴۹/۱۰/۴، تهران‌.
شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۳، سوریه، حلب، خان‌طومان.
یادمان شهید: تهران، بهشت زهرا(س)،
قطعه۵۰، ردیف ۱۰۳، شماره ۱۶.

زندگی نامه :
سعید انصاری در خانواده‌ای مذهبی در تهران منطقه ۱۶، محله خزانه بخارایی در ۱۳۴۹/۱۰/۴ به دنیا آمد.
اولین فرزند خانواده بود. در ۱۶ سالگی تحصیلات دبیرستان را رهاکرد و به جبهه رفت. در فعالیت‌های مسجد و بسیج محل هم فعال بود. در سال ۶۸ برای امدادرسانی به زلزله‌زدگان رودبار و منجیل همراه بچه‌های بسیج محل، به آنجا رفت. در جلسات بسیج فعال بود...

شهید انصاری به سوریه رفت و وقتی به آنجا رسید، دشمن برای در اختیار گرفتن محلی استراتژیک، که انبار مهمات و تجهیزات نیروهای مدافع حرم بود، عملیاتی سنگین تدارک دیده بود.
یکی از مدافعان حرم که همرزم شهید سعید انصاری بود، برای فاطمه خانم این‌طور تعریف کرده است: «‌با بی‌تابی دنبال وسیله‌ای می‌گشت که خود را به محور عملیات برساند. تا شنید من به آنجا تجهیزات می‌برم، با عجله به داخل ماشین آمد. لباس شخصی به تن داشت و حتی اسلحه هم همراهش نبود. من هم زود مشتی فشنگ توی جیبش ریختم و اسلحه‌ای که همراهم بود، به او دادم. زمانی به منطقه جنگی رسیدیم که معبر در حال سقوط بود. شهید با چنان عجله و هول و ولایی خودش را از میان رگبار گلوله به هم‌رزمانش رساند که من از او جا ماندم. آن روز تا شب چند بار تکفیری‌ها محل را تسخیر کردند و مدافعان حرم دوباره آنجا را پس گرفتند. من زخمی شدم و به پشت جبهه رفتم. آنجا بود که شنیدم سرانجام منطقه به دست تکفیری‌ها افتاده و همه رزمنده‌ها شهید شده‌اند».

سعید انصاری، سه روز بعد از اعزام، در منطقه خان‌طومان حلب، با سه تیر مستقیم قناسه جبهه‌ی النصره به شهادت رسید و جاوید الاثر شد...

شال سیاه فاطمیه
با شروع ایام فاطمیه، لباس سیاه به تن می‌کرد. وقتی برای آخرین بار آماده رفتن شد فقط سفارش کرد که لباس مشکی‌اش را داخل ساک بگذارند.
"حواسش بود که تا یک ماه دیگر، ایام فاطمیه شروع می‌شود.
از نوجوانی نذر کرده بود که در ایام فاطمیه گوسفندی قربانی کند و خودش تمام کارهای ذبح گوسفند و حتی پخت آن را داخل مسجد محله قدیمی انجام دهد.
شهید انصاری، انسان خیّر و مهربانی بود. او می‌دانست که من برای مدرسه کودکان استثنایی کمک جمع‌آوری می‌کنم، به همین خاطر هر ماه، مقداری پول به من می‌سپرد تا به این مدرسه برسانم.
بسیار رازدار و دلسوز بود و از هیچ‌کاری برای کمک به دیگران دریغ نمی‌کرد.
شهید با آنکه شرایط مالی معمولی داشت، با دست و دلبازی از نیازمندانی که می‌شناخت، دستگیری می‌کرد.

به صدقه دادن هم خیلی اهمیت می‌داد. هروقت می‌خواست صدقه بدهد یا به در راه مانده‌ای پولی بدهد، درشت‌ترین پولی را که در جیبش بود می‌بخشید. بعدها شنیدم که هرماه هزینه‌ای را کنار می‌گذاشت و به یکی از آشنایان می‌داد، تا در تهیه جهیزیه برای دختران نیازمند شریک باشد.
وقتی سعید شهید شد از این موضوع مطلع شدم

روحش شاد یادش گرامی راهش پررهرو

برای شادی روح پاک همه شهدای عزیزمون صلوات

اَللُّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اَللُّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
اَللُّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

#قرار_معنوی
#شهیدموافع‌حرم‌سعیدانصاری
...