![عکس چای ماسالا هندی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/pictures/org/2023/01/18/4db24c59bd4402ffa651cd9415d6ae03PMZ5CLHWVCXkskH60.jpg)
چای ماسالا هندی
۲۸ دی ۰۱
#چالش_عنصر_پتو
لطفا در عمومی نمایش بده🤦♀️
بهترین نوشیدنی👌هندی ها 👳♂️
- سرکلاس بودم
که پیامش روی صفحهی گوشی
نقش بست ..
نیشم تا بناگوش باز شد ؛ به رسم
عادت اسمم را صدا زده بود !
پاسخم یک دقیقه به تاخیر میافتاد پشت هم بیست پیام میداد
که کجایی و چرا جواب نمیدهی و
گریه و قهر و فحش و از این قبیل ..
نه اینکه شک داشته باشد ؛ نه !
فقط این سبکی دل بردن را بلد بود ؛ شیرین لوس میشد ..
اداهایش نمک داشت ؛ خلاصه
ملس بود ناکس ..
چند لحظه گوشی را خاموش کردم که عصبانی شود و منت بکشم .. اما هیچ خبری نبود .. زدم بیرون و شماره اش را گرفتم ؛ یک بوق دو بوق سه و چهار و پنج که جواب داد ..
این جانم گفتن ؛ یعنی اکراه داشتم جوابت را بدهم اما با همین جانم گفتنش از خر هم خرتر شدم و بی سلام و الو گفتم : قربانت بشوم یا فدا فدا !؟
اصلا نگفت خدا نکند ..
اصلا دلش هم نریخت ..
گفت :
تلفنی نمیتوانم ..پیام میدهم ..
نگران بودم و منتظر خبری ناگوار ؛
یا نمیتوانست حرف بزند ..
یا خجالت میکشید
نفس به نفس بگوید یا
یاخدا یعنی چه شده بود !؟
داشتم ناخون میجوییدم که پیام داد
خیلی بی مقدمه گفت :
تمام ..
دیگر نمیتوانیم ادامه بدهیم !
حرف خیلی ها را بی مقدمه گفت داشت بی مقدمه دفنم میکرد !
دلیل نخواستم و گفتم :
تمام خدا حافظ ..
گفتم خداحافظ که یک ساعت دیگر زنگ بزند و بخندد و بگوید
خوب شکی بهت وارد کردم و این ها ...
هر روز سر ساعت 7
قرار تماس داشتیم اما خبری نشد ..
تنها که شدم صورتم تب کرد
نمیخواستم یادم بیاید که چند وقتی ست رفتارش عوض شده ؛
نمیخواستم قبول کنم !
یعنی چی که تمام شد؟!
دلیل خواستم و
هی حرف زد و ابله فرضم کرد ..
نه انگار جدی بود ؛ هر چه میگفتم هر چه منطق می آوردم
حرف لامنطق خودش را میزد ..
بی دلیل قصد رفتن داشت ؛ اما نباید کم می آوردم ؛ باید میجنگیدم باید نگهش میداشتم خب با رفتنش فقط نمیرفت که ..جان میبرد ، دل میبرد ..
نگاه میبرد و از همه بدتر خاطره میگذاشت . نباید تسلیم میشدم
گفتم : باید برای آخرین بار ببینمت ..
سر همان اولین قرار !'
گفتم ببینمش تا شاید حرف و شعر و بوسه یادش بیفتد
و دلش دوباره برایم بلرزد ..
آمد ! از همیشه زیباتر آمد ؛ اما نه!
بی تفاوت بود ؛
دلش که نلرزید هیچ
دست و تن من را هم با
سردی نگاهش لرزاند ..
میلرزیدم و حتی گرفتن دستانش هم آرامم نمیکرد ؛ خنده دار بود
هی از من فاصله میگرفت ..
من تا مرگ یک قدم فاصله داشتم
و او میگفت : دیرم شده!
کودک که بودم به هنگام ترس آقای معلم را به خدا و امام و قرآن قسم میدادم خطکشم نزند !
ترسیده بودم و به خدا و امام و قرآن قسمش دادم که با رفتنش کتک که چه اعدامم نکند
اما نمیشنید ؛
رفت ادای ماندن را در آوردم ؛
و برای همیشه در آخرین قرار
جا ماندم . .!"🖤📼☁️
لطفا در عمومی نمایش بده🤦♀️
بهترین نوشیدنی👌هندی ها 👳♂️
- سرکلاس بودم
که پیامش روی صفحهی گوشی
نقش بست ..
نیشم تا بناگوش باز شد ؛ به رسم
عادت اسمم را صدا زده بود !
پاسخم یک دقیقه به تاخیر میافتاد پشت هم بیست پیام میداد
که کجایی و چرا جواب نمیدهی و
گریه و قهر و فحش و از این قبیل ..
نه اینکه شک داشته باشد ؛ نه !
فقط این سبکی دل بردن را بلد بود ؛ شیرین لوس میشد ..
اداهایش نمک داشت ؛ خلاصه
ملس بود ناکس ..
چند لحظه گوشی را خاموش کردم که عصبانی شود و منت بکشم .. اما هیچ خبری نبود .. زدم بیرون و شماره اش را گرفتم ؛ یک بوق دو بوق سه و چهار و پنج که جواب داد ..
این جانم گفتن ؛ یعنی اکراه داشتم جوابت را بدهم اما با همین جانم گفتنش از خر هم خرتر شدم و بی سلام و الو گفتم : قربانت بشوم یا فدا فدا !؟
اصلا نگفت خدا نکند ..
اصلا دلش هم نریخت ..
گفت :
تلفنی نمیتوانم ..پیام میدهم ..
نگران بودم و منتظر خبری ناگوار ؛
یا نمیتوانست حرف بزند ..
یا خجالت میکشید
نفس به نفس بگوید یا
یاخدا یعنی چه شده بود !؟
داشتم ناخون میجوییدم که پیام داد
خیلی بی مقدمه گفت :
تمام ..
دیگر نمیتوانیم ادامه بدهیم !
حرف خیلی ها را بی مقدمه گفت داشت بی مقدمه دفنم میکرد !
دلیل نخواستم و گفتم :
تمام خدا حافظ ..
گفتم خداحافظ که یک ساعت دیگر زنگ بزند و بخندد و بگوید
خوب شکی بهت وارد کردم و این ها ...
هر روز سر ساعت 7
قرار تماس داشتیم اما خبری نشد ..
تنها که شدم صورتم تب کرد
نمیخواستم یادم بیاید که چند وقتی ست رفتارش عوض شده ؛
نمیخواستم قبول کنم !
یعنی چی که تمام شد؟!
دلیل خواستم و
هی حرف زد و ابله فرضم کرد ..
نه انگار جدی بود ؛ هر چه میگفتم هر چه منطق می آوردم
حرف لامنطق خودش را میزد ..
بی دلیل قصد رفتن داشت ؛ اما نباید کم می آوردم ؛ باید میجنگیدم باید نگهش میداشتم خب با رفتنش فقط نمیرفت که ..جان میبرد ، دل میبرد ..
نگاه میبرد و از همه بدتر خاطره میگذاشت . نباید تسلیم میشدم
گفتم : باید برای آخرین بار ببینمت ..
سر همان اولین قرار !'
گفتم ببینمش تا شاید حرف و شعر و بوسه یادش بیفتد
و دلش دوباره برایم بلرزد ..
آمد ! از همیشه زیباتر آمد ؛ اما نه!
بی تفاوت بود ؛
دلش که نلرزید هیچ
دست و تن من را هم با
سردی نگاهش لرزاند ..
میلرزیدم و حتی گرفتن دستانش هم آرامم نمیکرد ؛ خنده دار بود
هی از من فاصله میگرفت ..
من تا مرگ یک قدم فاصله داشتم
و او میگفت : دیرم شده!
کودک که بودم به هنگام ترس آقای معلم را به خدا و امام و قرآن قسم میدادم خطکشم نزند !
ترسیده بودم و به خدا و امام و قرآن قسمش دادم که با رفتنش کتک که چه اعدامم نکند
اما نمیشنید ؛
رفت ادای ماندن را در آوردم ؛
و برای همیشه در آخرین قرار
جا ماندم . .!"🖤📼☁️
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط
![عکس طرز تهیه ادویه هندی گرام ماسالا](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/c4q89cou698q68mgm8ko3ji12fl0lrndi9kbkoGZ7OKH2n7P.jpg)
ادویه هندی گرام ماسالا
![عکس طرز تهیه خورشت ماست هندی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/2021/04/06/ed4b7c219c253ea5e1c2b6421fd272ea0sHa69HqaBTztfTG.jpg)
خورشت ماست هندی
![عکس طرز تهیه رشته های آجیل هندی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/6e1fniucmme76c9mm7tnq4h3i0sak1pqNj5LyS8UwD7ghxvm.jpg)
رشته های آجیل هندی
![عکس طرز تهیه کیک دسر کرم کارامل](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/2024/09/16/d23585847bddf75da2f7bd374db48749B2Zd9ZmRUp01ADia.jpg)
کیک دسر کرم کارامل
![عکس طرز تهیه کاپ کیک خیس شکلاتی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/2024/08/01/20a04e282696b49823018e0ac692c406DGrDc3UxEljDzogW.jpg)
کاپ کیک خیس شکلاتی
![عکس طرز تهیه نان سیر با سبزی](https://cdn.sarashpazpapion.com/files/recipes/pictures/thumb/2024/08/25/1e2801ad74504e4df724f850ddd3206bclIga0GlSpeBiyhS.jpg)