من یک زنم! وقتهایی که کودک میشوم، شیطنت میکنم و میخندم. من زنم! وقتهایی که یک تنه، بار دشواریهای حیات را به دوش میکشم، خسته میشوم و دوام میآورم. من زنم، وقتهایی که برای انتخابهام سرزنش میشوم، آنزمان که قوی به نظر میرسم ولی ضعیفترینِ آدمهام، که ضعیف به نظر میرسم، ولی قویترینِ آدمهام. آن زمان که والدانه، دست نوازش و تسکین روی سر آدمهای غمگین و به استیصالرسیده میکشم و روی سرم جز دستهای خداوند، دستی نیست، وقتهایی که هیچکس را ندارم و خودم، خودم را در آغوش میگیرم و خودم مرهم زخمهای خودم میشوم و خودم برای خودم کاری میکنم.
من زنم، وقتهایی که لطیفم و آسیبپذیر به نظر میرسم، زمختم و نمیخندم، جسورم و میایستم. من زنم، وقتهایی که تنها میمانم، کسی را ندارم و خودم تنها پناهگاه خودم میشوم.
من زنم، زنانه میایستم و مردانه گام بر میدارم و کودکانه فتح میکنم. من مجموعی از تمام حالاتِ آفرینشِ یک انسانم. یک زن! موجودی که احساسات و اقتدار را توأَمان دارد.
ممنون ازلایک و کامنتاتون ❣
...