دوستانی که کتاب کیمیاگر، پائولو کوئلیو را خوانده باشند . میدانند که در بخشی از صفحات این کتاب ، پائولو کوئیلو اینچنین مینویسد:
وقتی خواستیم برای رسیدن به مصر از دل صحرا عبور کنیم
کیمیاگر گفت: شترت را بفروش و اسب بخر .
گفتم چرا ؟
گفت: شترها خیانتکارند!! تا آخرین لحظه راه می روند و ناگهان و بی خبر از پای در می آیند اما اسب خستگی اش را در طول مسیر گوشزد می کند و سوار، متوجه می شود که باید به اسب استراحت بدهد و آن را تیمار کند .
در سفر زندگی ، تن ما ، همان شتر است .
تا شصت سالگی ، فکر می کنیم همان جوان بیست ساله و چابک و چالاکیم وخستگی ناپذیر . صبح تا شب مدرسه و اداره و ...
باور نمی کنیم این بدن توانایی قبل را ندارد و
خیلی زود صاحبش را تنها می گذارد و می افتد.
چه بسیار دوستان و بستگانی را سراغ داریم که شاد و سرحال و قرص و محکم بوده اند و ناگهان بی هیچ عارضه و دلیل، جان به جان آفرین تسلیم کرده اند . بی هیچ هشدار و بی هیچ بیماری.
یادمان باشد ،مرگ با شیپور و بوق و کرنا نمی آید
پیامک اتمام بسته هم ارسال نمی کند.
امشب قبل از خواب کمی دقیق تر در آینه نگاه کن ،
تو آن آدم ده سال پیش نیستی .
اینقدر از تنت کار نکش .
اینقدر روح و روان را در معرض چالش قرار نده .
هر چه درآمد بیشتر ، هزینه ها هم بیشتر .
این جملات را به خاطر بسپار :
هشتادسالگی ات را ببینی ولی دومیلیارد کمتر داشته باشی بهتر از آن است که در شصت سالگی ده میلیارد برای وارث به جای بگذاری !
حتما ، برو جلو آینه
و برخلاف همیشه که یه نگاه سرسری میندازی
اینبار با دقت و البته باعلاقه و عشق به خودت نگاه کن
همیشه
اینجوری نمیمونی ها !!
ممنونم از نگاههای قشنگتون..
...