گاهی وقتها یک آدم را در ذهنت سادهترین و بیشیلهترین آدمِ جهان میبینی و به این حجم از انسانیت و سالم بودنِ شخصیتش غبطه میخوری... زمان میبرد اما بالآخره جهان، نیمهی تاریکِ همان آدم را به تو نشان میدهد و تازه میفهمی این تویی که سادهای و از روی ظاهر آدمها، درونشان را تخمین میزنی و فکر میکنی هیچکس نمیتواند به تو لبخند بزند و با تو مهربان باشد و همزمان آرزوی بدترین اتفاقات و احتمالاتِ ممکن را برای تو داشتهباشد!