استوری روزهای قبل 👆(مامانای قشنگ ببینن)
کپشن رو هم تونستین بخونید

🌟#تجربه مادرانه خودم 🌟

یه روز انقدرررر کار داشتم که آخر شب احساس کردم چقدرررررر دلم برای بچه ام تنگ شده...

با خودم گفتم چقدر امروز کم نگاش کردم...

چقدر امروز کم باهاش حرف زدم...

چقدر امروز کم بوش کردم...

✅ ناخودآگاهم میخواست سرزنشم کنه...

✅ آگاه همه ما میدونه که وقت گذاشتن بی دغدغه برای بچه لازمه...

✅ اما مسئول اجرای رفتار ما،نا خودآگاه...

✅ دونستن با تونستن فرق داره...


✅ دونستن با خوندن به دست میاد...

✅ اما توانستن با تکرار و تمرین، ایجاد میشه...

✅ به خودم گفتم با سرزنش و فشار آوردن به خودم،نمیشه چیزی رو تغییر داد.

✅بذار الان که به رفتارم آگاه شدم...

✅ بهترین کاری که الان میتونم انجام بدمو اجرا کنم...

رفتم کنار دخترم دراز کشیدم،بغلش کردم و گفتم خیلی دلم برات تنگ شده...


از حرفم تعجب کرد و گفت:مگه پیشت نبودم؟!

گفتم چرا بودی،اما...

اما من فرصت نکردم به چشمات نگاه کنم،دلم برای برق چشات،تنگ شده...

اما من فرصت نکردم بوت کنم،دلم برای عطر بدنت تنگ شده...

سعی کردم بقیه زمانم رو با کیفیت تر باهاش بگذرونم...

و تصمیم گرفتم هفته بعد،به جای جدید بریم تا هرم شناختیش رشد کنه،خودمونیش میشه مغزش رشد کنه.😊

(عکس از گالری هست دوستان مال حدودا دو ماه پیش )