من یک همکار خیلی نازنین دارم که بخاطر وجودش همیشه خدا رو شکر میکنم. ایشون نه تنها خودش بلکه همه خانوادهاش همینطور خوب و مهربونن.
از اونجاییکه من ساکن یک منطقه گرمسیرم و سالها بود که برف ندیده بودم چند وقت پیش تصمیم گرفتم یک سفر زمستانی با یک گروه گردشگری به ایالت مینهسوتا داشته باشم. این سفر یک لیست طولانی از ملزومات و و لباسهایی داشت که میدونستم بعدها هیچوقت ازشون استفاده نخواهم کرد. وقتی موضوع رو به دوستم گفتم ایشون و دخترش «والنتینا» که همسن و سال فرزند خودمه و سالها قبل ساکن اون منطقه بودند از فردای اون روز شروع کرد به گشتن توی وسایلشون برای لباسهایی که ممکن بود در اونجا به کارم بیاد. یکی از اونها یک شال و کلاه زرشکی رنگ متعلق به والنتینا بود که در تمام طول سفر با وجود اینکه خودم شال و کلاه داشتم بدلیل سبک و راحت بودن ازشون استفاده میکردم…. خلاصه در روز آخر سفر، کلاه رو گم کردم. به همه جاهایی که در اونروز رفته بودم سر زدم ولی هیچ اثری از کلاه نبود که نبود، بعد تصمیم گرفتم که تو اینترنت سرچ کنم و یکی مثل اون پیدا کنم، هر مدلی که فکرش رو بکنید پیدا میشد بجز همونی که من دنبالش بودم….
خلاصه چند روز پیش که میدونستم والنتینا باید دوباره برای کار به ایالت سردسیر خودش برگرده با خجالت و شرمندگی موضوع رو به مادرش گفتم. شب که رسیدم خونه والنتینا یک مسیج برام فرستاد و نوشته بود: مادرم جریان کلاه رو گفت. خواستم بگم که اصلا خودت رو ناراحت نکن. اون کلاه سالها بود که در چمدون بود. خوشحالم که تو بهش این فرصت رو دادی که از چمدون بیرون بیاد و در کنارت ماجراجوییهای جالبی رو تجربه کنه….
خوندن این کلمات بهم احساس خیلی خوبی داد. تمام حس شرمندگی و خجالتی که از این موضوع داشتم برطرف شد. هیچوقت اینطوری به قضیه نگاه نکرده بودم. فکر کردم که کلمات چه نیروی خارقالعادهای دارند، میتونن باعث بشن که یک نفر احساس شکست، حقارت و یا سرافکندگی بکنه و در مقابل میتونن به آدم اعتماد بنفس بدن و باعث شادی و سرخوشی بشن. واقعا خوشبحال کسانی که میتونن از کلمات بخوبی و در جهت مثبت استفاده کنند.
ژینوس_صارمیان
یدنیا ممنون بابت همراهیای قشنگتون..🌹🌹
شما با آشپزیاتون تو پاپیون بمن فرصت میدین که هنرای
متفاوت ببینم ولذت ببرم..بابت بودنتون ممنونم♥️
...