سفره مهمونی برای دوستامون😍
داستان دوستیمون میخوام بگم براتون...
دوست همسرم سعید میاد بیمارستان یه عمل میکنه و ازاونجایی که خیلی ترسو و بد درد بوده هی غر میزد از درد بااینکه درشت هیکل هم هست😂
همسرمن چندبار بهش مسکن میزنه و
به شدت بخاطر عملش سرویس لازم داشته و نمیتونسته بره
همسر براش سوند وصل میکنه و راحت میشه😅😅
میگه اونجا انقدر حسین و دعاش کردم😂😂😂
ازاونجا دیگه باهم دوست میشن ولی خودشون ۲تا
تا من باردار میشم و میدونید که بارداری سختی داشتم و پرخطر
وقتی هفته آخر دکتر گفت بستری شو و اون شبا و نفس نکشیدن های ارمان و دکترم نگران بود خیلی
سعید زنگزد به حسین که نظر هئیت علی اصغر امام حسین کن بچه ات و به خانومت هم بگو نیت کنه و خیالتون راحت....😭
ما نیت کردیم تاارمان عمر داره ۱۰شب سیاه پوش آقام امام حسین بشه و شب علی اصغر امام حسین ببریمش هئیت کاشانک...
ارمان سالم به دنیا اومد مثل یه سیب سرخ😍😍😍😭😭😭دکترم بعده ها گفت بهت نمیگفتم دوباره ضربه نخوری خیلی برای اومدنش نگران بودم
خلاصه
ما ارمان و بردیم هئیت و من خانوم دوست همسر و دیدم نگم از این دختر که چقدر خانوم
چقدر خانواده هاشون بااینکه اولین بار بود من و میدیدن صمیمی چقدر مهربون
چقدر خواستنی
و این شد که مامان سعید شد مامان اعظم من و خانومش منیژه دوست قشنگم
حتی دیگه الان بعد ۵سال یه شب علی اضعر نمیریم خدا و امام حسین لایق میدونه مارو و ۷.۸شب مارو تو مراسمش دعوت میکنه🙏😭😭😍😍😍
بچه ها نمیدونید چقققققدرررر این هئیت انرژیش خوبه
نمیدونید چه فضایی داره
نمیدونید که چقدر تو اون ادما تو اون شبا تو اون کارکردنا حضور خدارو حس میکنی
من بسسسیییارها حاجت ازاین هئیت و صاحباش گرفتم
اطرافیانمم همینطور...
اسم هئیت هم علی اضعر تو روستای کاشانک روستای نظام اباد هستش❤🙏🙏🙏🙏
دوست داشتم به یادگار باشه تو پیجم.
اخه دیشب که دورهم بودیم کلی از فضای هیئت و خاطره بازی هاش گفتیم ...💕💕💕
۵۰۴۷_۰۶۱۱_۱۱۹۱_۰۲۳۴
فاطمه کاشی تراش اصفهانی
...