عکس کیک پنبه ای
مـریم
۲۳۹
۵۷۹

کیک پنبه ای

۳ هفته پیش
☯️در شهر کوفه، مرد خسيسي زندگي مي کرد که در خساست همانند نداشت. به او گفتند: «در بصره، مردي زندگي مي کند، اما هزاربار او از تو خسيس‌تر است. » خسيس کوفه کنجکاو شد و به بصره رفت تا بلکه از همتاي خسيس خود چيزي ياد بگيرد. وقتي به بصره رسيد، نزد آن مرد رفت و خود را معرفي کرد و گفت: «من هم در کاري که تو ميکني استادم، اما آمده‌ام از تو چيزي ياد بگيرم.» خسيس بصره با خوشرويي او را پذيرفت و گفت : «خوش آمدي! اين جا را خانه خودت بدان، صبر کن تا وسايل مهماني مهيا کنم.» سپس خسيس بصره به دکان نانوايي رفت و گفت: «مهمان عزيزي دارم، نان خوب داري؟» نانوا گفت: «البته که دارم. ناني پخته‌ام نرمتر از روغن گاو» مرد خسيس با خود گفت: «حتما با روغن گاو بهتر است که اين نانوا نان خود را به آن مثال ميزند. بهتر است بروم و روغن گاو بخرم.» پس به راه افتاد و به دکان بقالي رفت و گفت: «روغن گاو داري؟» بقال گفت: «دارم، هزاربار بهتر و صاف‌تر از روغن زيتون.» خسيس بصره گفت: «پس مي‌روم روغن زيتون ميخرم.» و سراغ بقال ديگري رفت و گفت: «روغن زيتون داري؟» بقال گفت: «دارم، روغني دارم هزارباراز آب زلال شفاف‌تر.» خسيس بصره گفت: «خوب گفتي! من پول خود را هدر نمي‌دهم، چون در خانه دو کوزه پر از آب دارم.» اين را گفت و دست خالي برگشت. خسيس کوفه منتظر بود خسيس بصره از راه رسيد و گفت: «دوست عزيز من! در خانه چيزي دارم که بهتر از هر غذايي در دنياست و همه بقال‌هاي شهر از آن تعريف مي‌کنند.» آنگاه رفت کوزه آب را آورد و پيش روي مهمان گذاشت و قصه خريدکردن خود را براي وي نقل کرد. خسيس گفت: «به راستي که تو خسيس ترين مرد دنيا هستي.»
...