
کیک مردونه
۲ هفته پیش
یا کریم
🕊️
اسمش کریم بود
ولی صداش میزدن یاکریم؛
هیشکی نمیدونه اولین بار کی به این اسم صداش کرد،
اما خود کریم هم باور کرده بود یاکریم به غصههای ته ندارش بیشتر میاد..
توی ۱۲سالگی وسط کارگرای گنده هیکل ساختمونای شهرک، نخاله جمع کن روزی دو تومن مزد بود،
مدرسه رو یکی درمیون می رفت تا وقت داشته باشه هم کار کنه
هم به مادر و خواهر برادراش برسه، هم کمک خرج آقاش باشه!
تا ۲۰سالگی که بزور دیپلم گرفت، پونزده جا عملگی کرد، حمالی کرد..
اونقدر که وقتی یکی از بچه محلا بهش گفت:بچه بودی دوست داشتی چهکاره بشی؟
یاکریم حتا یادش نیومد بچه بوده..!
اونجا بود که باور کرد بزرگ و مجبور بدنیا اومده!
قبل از مرگ آقاش، خواهرشو عروس کرد٫ نذاشت زن یه بدبخت بشه که بدبخت تر بشه، صبر کرد آدم خوبش پیدا شه که نگن نون خور کم کرده یا کریم!
برادرشم فرستاد دانشگاه و بین آدم گنده های سگ دو زدناش
واسش کار جور کرد!
آقاش که رحمت خدا رفت، با ارث نداشتش رفت یه شهر کوچیک تر تا با مادرش بهتر زندگی کنه!
دل مادر خوش بود
فکر کرد معجزه شده بچه هاش سروسامون پیدا کردن، که پیله کرد به یاکریم که زن بگیر..
هعی دل خوش باور مادر!!
مگه واسه یاکریم دل مونده بود؟؟
گاهی می رفت دم مدرسه ها
زل میزد به بچه های مردم،
اینا چیکار کردن واسه خدا
که کیف مدرسهشون از تموم زندگی یا کریم قشنگ تر بود؟!
یا کریم شده بود چهل ساله
گچ کار خوب محل
مرد عذب با مرام!
کسی که انقد دویده بود و به بقیه رسیده بود که از خودش جا مونده بود!
خواهر خوشبختش زنگ میزد که چند تومنی بفرست میخوام واسه بچم تولد بگیرم،
برادر مهندسش سر می زد که میخوام کار راه بندازم
داری چندمیلیونی بدی..
مادر خوش خیالش هر روز یا زیارت بود یا سیاحت،
که من کم بدبختی نکشیدم
وقتشه یکم با مردم بگذرونم..
وسط این خواستهها
اگر نه میگفت
میشد مگه چه کردی؟
منت میذاری؟
خودت خواستی خرج بدی..
خودت خواستی هم بابا باشی هم ننه هم همه کس،
ما که نخواستیم!
آخر سر
تو یه ظهر زهرماری تابستون
وقتی گچ طاق خونه مردم رو می زد،
سکته کرد و از داربست افتاد!
یه هفته
فقط یه هفته خواهر برادرش کنارش بودن،
بعدم به هوای کار و زندگی داریم، با دو کیلو موز و پرتقال روی تخت بیمارستان رهاش کردن!
شب آخر
یاکریم به پرستار گفت واسش کاغذ بیاره و چند خطی بگه و اون بنویسه؛ یاکریم له و لورده تر از اونی بود که بتونه بنویسه:
“بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب کریمِ ..
دست خط میدهم که در زندگی، نه از کسی طلب دارم نه احدی به من بدهی!
هرچه دویدم
هرچه کردم
هرچه جان کندم
حلالِ حلالهای زندگیم!
من فقط از یک نفر طلب دارم
آن هم خداست
که از او بزودی خواهم پرسید: سرّ ِ بندگیات چه بود، که من دائم الامتحان تو بودم و آسودگی سهم من نبود؟؟”
پرستار با بغض نگاه کرد و پرسید: دیگه چی بنویسم؟
یاکریم به پنجره بدقواره اتاق نگاه کرد و گفت: بنویس روی سنگم بنویسن یاکریم!
و چشماشو تا ابد بست!
بعدها
خیلی سال طول کشید
که بقیه بفهمن کریم بخشنده زندگی دیگران بود و
برای خودش یاکریم تنهای مغموم..!
🕊️
اسمش کریم بود
ولی صداش میزدن یاکریم؛
هیشکی نمیدونه اولین بار کی به این اسم صداش کرد،
اما خود کریم هم باور کرده بود یاکریم به غصههای ته ندارش بیشتر میاد..
توی ۱۲سالگی وسط کارگرای گنده هیکل ساختمونای شهرک، نخاله جمع کن روزی دو تومن مزد بود،
مدرسه رو یکی درمیون می رفت تا وقت داشته باشه هم کار کنه
هم به مادر و خواهر برادراش برسه، هم کمک خرج آقاش باشه!
تا ۲۰سالگی که بزور دیپلم گرفت، پونزده جا عملگی کرد، حمالی کرد..
اونقدر که وقتی یکی از بچه محلا بهش گفت:بچه بودی دوست داشتی چهکاره بشی؟
یاکریم حتا یادش نیومد بچه بوده..!
اونجا بود که باور کرد بزرگ و مجبور بدنیا اومده!
قبل از مرگ آقاش، خواهرشو عروس کرد٫ نذاشت زن یه بدبخت بشه که بدبخت تر بشه، صبر کرد آدم خوبش پیدا شه که نگن نون خور کم کرده یا کریم!
برادرشم فرستاد دانشگاه و بین آدم گنده های سگ دو زدناش
واسش کار جور کرد!
آقاش که رحمت خدا رفت، با ارث نداشتش رفت یه شهر کوچیک تر تا با مادرش بهتر زندگی کنه!
دل مادر خوش بود
فکر کرد معجزه شده بچه هاش سروسامون پیدا کردن، که پیله کرد به یاکریم که زن بگیر..
هعی دل خوش باور مادر!!
مگه واسه یاکریم دل مونده بود؟؟
گاهی می رفت دم مدرسه ها
زل میزد به بچه های مردم،
اینا چیکار کردن واسه خدا
که کیف مدرسهشون از تموم زندگی یا کریم قشنگ تر بود؟!
یا کریم شده بود چهل ساله
گچ کار خوب محل
مرد عذب با مرام!
کسی که انقد دویده بود و به بقیه رسیده بود که از خودش جا مونده بود!
خواهر خوشبختش زنگ میزد که چند تومنی بفرست میخوام واسه بچم تولد بگیرم،
برادر مهندسش سر می زد که میخوام کار راه بندازم
داری چندمیلیونی بدی..
مادر خوش خیالش هر روز یا زیارت بود یا سیاحت،
که من کم بدبختی نکشیدم
وقتشه یکم با مردم بگذرونم..
وسط این خواستهها
اگر نه میگفت
میشد مگه چه کردی؟
منت میذاری؟
خودت خواستی خرج بدی..
خودت خواستی هم بابا باشی هم ننه هم همه کس،
ما که نخواستیم!
آخر سر
تو یه ظهر زهرماری تابستون
وقتی گچ طاق خونه مردم رو می زد،
سکته کرد و از داربست افتاد!
یه هفته
فقط یه هفته خواهر برادرش کنارش بودن،
بعدم به هوای کار و زندگی داریم، با دو کیلو موز و پرتقال روی تخت بیمارستان رهاش کردن!
شب آخر
یاکریم به پرستار گفت واسش کاغذ بیاره و چند خطی بگه و اون بنویسه؛ یاکریم له و لورده تر از اونی بود که بتونه بنویسه:
“بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب کریمِ ..
دست خط میدهم که در زندگی، نه از کسی طلب دارم نه احدی به من بدهی!
هرچه دویدم
هرچه کردم
هرچه جان کندم
حلالِ حلالهای زندگیم!
من فقط از یک نفر طلب دارم
آن هم خداست
که از او بزودی خواهم پرسید: سرّ ِ بندگیات چه بود، که من دائم الامتحان تو بودم و آسودگی سهم من نبود؟؟”
پرستار با بغض نگاه کرد و پرسید: دیگه چی بنویسم؟
یاکریم به پنجره بدقواره اتاق نگاه کرد و گفت: بنویس روی سنگم بنویسن یاکریم!
و چشماشو تا ابد بست!
بعدها
خیلی سال طول کشید
که بقیه بفهمن کریم بخشنده زندگی دیگران بود و
برای خودش یاکریم تنهای مغموم..!
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

کیک دارچینی

کیک دو رنگ (زبرا کیک)

ژله رولی هندونه

چیزکیک سن سباستین

بستنی زعفرانی
