عکس کیک عید قربان

کیک عید قربان

۱ هفته پیش
همکاری داشتیم که می‌گفت: عزت و احترام هر آدمی، دست خودش است و بس!
می‌گفت بعد از به دنیا آمدن پسرم، وقتی به غذا خوردن افتاد، بهترین میوه و خوراکی‌ها را تهیه می‌کردم که بخورد و جان بگیرد، و بعد هم آن ته‌مانده‌ها و تُغاله‌هایش را خودم می‌خوردم که حیف نشود مثلاً، که اسراف نباشد!
خوب یا بد، به خودم که آمدم، دیدم این کارم شده عادت، شده روزمرّگی! هم برای خودم، هم برای دور و بری‌هام…
و هیچ یادم نمی‌رود؛ یک‌بار که خانه‌ی آدم سرشناس و رودربایستی‌داری مهمان بودیم،
پسر بچه‌ی سالمِ میوه و خوراکی‌هایش را که نوش جان کرد، بر حسبِ عادت، پسمانده‌هایش را جمع کرد و آورد گذاشت وسطِ بشقاب من و گفت: این هم برای شما مامان!
و نگاه حیرت‌زده‌ی من را که دید، با تعجب پرسید:
مگر همیشه همین کار را نمی‌کنیم در خانه؟ و مگر اضافی میوه‌هایمان را شما نمی‌خوری همیشه؟
و من چه جوابی داشتم به او بدهم، جز شرمساری، پشیمانی و سکوت؟ همان‌جا بود که فهمیدم از ماست که بر ماست، و اشتباهی هم اگر بوده، از جانب خودِ من بوده است، ولا غیر!
فهمیدم که اگر من برای خودم احترامی قائل نباشم، اگر که من به اندازه‌ی یک پرتقال خوردن و یک سیب پوست کندن، به خویشتنِ خودم احترام نگذارم، عزیزترینم هم ارزشی برای من قائل نخواهد شد، ولو این‌که جان و جوانی و زندگیم را به پایش گذاشته باشم!
می‌گفت آدمیزاد باید همان‌قدر که حواسش به عزیزانش هست، باید همان‌قدر که حالِ خوبِ اطرافیانش برایش مهم است، حواسش به خودش و حالِ خوبِ خودش باشد. باید هوای خودش را داشته باشد.
باید خودش، احترامِ خودش را داشته باشد…
وگرنه، کار که از کار بگذرد و عزت و احترامش که از دست برود، به خودش که بیاید، می‌بیند تنهای تنهاست، همه رفته‌اند، هیچ‌کس برایش نمانده…
حتی خودش!
...