عکس سوپ جو

سوپ جو

۲ هفته پیش
و زائویی که خودش برای خودش سوپ پخت،کاچی پخت،بچه حموم داد،برای اهل منزل شام و نهار پخت،خونه تمیز کرد وپای سینک کلی ظرف شست😪
دقیقا روزی که از بیمارستان مرخص شدم؛الیسا سرما خورد و پشت بندش همسرم😏
حالا باید از دوتا بیمار هم پرستاری میکردم؛شلغم و دمنوش و دارو میدادم،غذای بیمار میپختم و از نوزاد هم مواظبت میکردم
خودم هم دوتا مشکل زنانه موقع زایمان داشتم که نیاز به مراقبت داشت😬
دوست داشتم گوشه ای بشینم و گریه کنم اما حتی وقت این کار رو هم نداشتم و مرتب سر پا بودم .تا اینکه خودمم سرما خوردم و پشت بندش الینا و نی نی هم مریض شدن،کل بدنم درد میکرد و تب داشتم ولی غریبی و بی کسی اجازه استراحت بهم نمیداد
حالا دیگه به جز گریه چیزی آرومم نمیکرد،در حالی که پای سینک ظرف میشستم ؛شر شر اشک میریختم و حالم بد بود😪😪😭😭
خلاصه روزای سختی رو گذروندم
من توی زندگیم یاد گرفتم از هیچ کس هیچ انتظاری نداشته باشم
هرچه بود گذشت و امروز که نی نی ده روزه شده ،هم سرماخوردگیمون خوب شده و هم حال خودم بهتره
خدایا ازت ممنونم که کمکم کردی که قوی باشم و دست تنها از پس مشکلاتم بر بیام🤲🏻🤲🏻
دخترام کمک حال خوبی بودن برام ،تمام کارای بیمارستان و مراقبت از نوزاد توی بیمارستان به عهده الینا بود ،دکترا و پرستارا خیلی از الینا و مهربونیاش نسبت به من خوششون اومده بود،الیسا هم تو خونه کمک حالم بود هم موقع بارداری برام خونه تمیز میکرد و ظرف میشت و هم مدتی که بیمارستان بستری بودم برام کلی چیزای خوشمزه میفرستاد بیمارستان
از هر دوتاشون ممنونم و از زحمات همسرم هم خیلی ممنونم،حیف بد موقع سرما خوردن😔
به هر حال الان خوشحالترینم به خاطر داشتن خانواده خوبم وخدا رو هزار بار شاکرم😘

شکر یا رب
...