خانه های قدیمی را دوست دارم چونڪه...
چایی همیشه دم بود
روی سماور
توی قوری.
در خانه همیشه باز بود
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواست.
غذاها ساده و خانگی بود
بویش نیازی به هود نداشت
عطرش تا هفت خانه می رفت
ڪسی نان خشڪه نداشت
نان برڪت سفره بود.
مهمانِ ناخوانده، آب خورشت را زیاد می ڪرد
بوی شب بو ها و خاڪ نم خورده حیاط غوغا میڪرد
خبری از پرده های ضخیم و مجلسی نبود، نور خورشید سهمی از خانه های قدیم بود!
دلخوری ها مشاوره نمی خواست
دوستی ها حساب و ڪتاب نداشت
سلام ها اینقدر معنا نداشت!
...