آش کشک

۸۰۷ لایک
۱۸۲ نظر
یادش بخیر
اونموقع ها که مامان بزرگ زنده بود شب جمعه جمع میشدیم خونشون با دخترعموها ودختر عمه ها عزیز رو مجبور میکردیم آش کشک درست کنه وما مشغول شیطنتهای کودکیمان میشدیم
خلاصه همه باهم چنان بلایی به سر رختخواب عزیز جون میاوردیم که نگو ونپرس یه حس خاصی بود وقتی از روی رختخوابا میپردیم پایین
اما شب جمعه این هفته سومین سالگرد عزیز جونو برگزار کردیم
سماور وقوری گل قرمزیش بود رختخوابا کنج اتاق خونه تمیزش مث همیشه برق میزد
استکانهای کمر باریک از تو کمدش دراوردیم چایی دم کردیم وتا نیمه های شب از خاطراتش گفتیم
شبو اونجا موندیم بادخترعموها تاروز جمعه بیاد آش کشک عزیزدست بکار بشم وحاصلش این شد که میبینین
ببخشید سرتونو درد آوردم دلم برا عزیز جون تنگ شده بود خواستم درد دل کنم

نظرات

به به عالیه خوشحال میشم کارای منم ببینی
عزیزززممممم ایکاش میشد تقدیمت میکردم شرمنده گلی جون
R.r
دلمان خواست😋😋😋
مشاهده سایر نظرات