۱۴ آبان ۹۶
نان اسلوونی + کیک دَبِل چاکلِت
۷۱۸ لایک
۵۲ نظر
نظرات
دختر فروردینی
۸ فروردین ۹۹
نووش جونتون عالیه .....خوشحال میشم به پیج منم سر بزنید😍
۱ اسفند ۹۶
خانه قطعا زنگ نداشته
آمده اند!!!
پشت در
آخر تاریخ میگوید یک نفر نبوده چهل نفر بودند
درهم نزدند...
داد زدند!
هیزم آوردند!
لگد زدند!
یک زن هم درخانه که بار شیشه دارد!
هجده ساله!
مرد خانه مامور ب سکوت بود
مردها نخلند غم که به جانشان بیوفتد یهو میشکنند ازتو خورد میشوند یکهو می افتند
زن خانه ترسیده!
هول کرده!
دستم ب تمام کردن این متن نمیرود
کلمه های من کوچکند
یکنفر به ما تسلیت بگوید
مادرما جوان بود
مادرما بارشیشه داشت!!!😔😔😔
آمده اند!!!
پشت در
آخر تاریخ میگوید یک نفر نبوده چهل نفر بودند
درهم نزدند...
داد زدند!
هیزم آوردند!
لگد زدند!
یک زن هم درخانه که بار شیشه دارد!
هجده ساله!
مرد خانه مامور ب سکوت بود
مردها نخلند غم که به جانشان بیوفتد یهو میشکنند ازتو خورد میشوند یکهو می افتند
زن خانه ترسیده!
هول کرده!
دستم ب تمام کردن این متن نمیرود
کلمه های من کوچکند
یکنفر به ما تسلیت بگوید
مادرما جوان بود
مادرما بارشیشه داشت!!!😔😔😔
۱ اسفند ۹۶
منتظر تولد کوچولو بودیم
روزهای آخر...
یکروزصبح موقع رفتن مادرخانه گفت میشه اینروزها کلید ببری؟
دلیل را پرسیدم؟
گفت یهو زنگ میزنی.خوف میکنم.هول میکنم میترسم!
گفتم چشم.پاتو پیاده رو که گذاشتم نزدیک اولین جدول زانوهایم تاخورد و نشستم ب گریه!
یک زن که بارشیشه دارد باصدای زنگ در هول میکند میترسد...
ازاین جا به بعدش را نمینویسم
فکر میکنم...
پرت شدم ب کوچه ای در مدینه پشت در خانه همان مرد
روزهای آخر...
یکروزصبح موقع رفتن مادرخانه گفت میشه اینروزها کلید ببری؟
دلیل را پرسیدم؟
گفت یهو زنگ میزنی.خوف میکنم.هول میکنم میترسم!
گفتم چشم.پاتو پیاده رو که گذاشتم نزدیک اولین جدول زانوهایم تاخورد و نشستم ب گریه!
یک زن که بارشیشه دارد باصدای زنگ در هول میکند میترسد...
ازاین جا به بعدش را نمینویسم
فکر میکنم...
پرت شدم ب کوچه ای در مدینه پشت در خانه همان مرد
مشاهده سایر نظرات