کیک باقلوا

۹۳۸ لایک
۱۱ نظر
شنیده ام یک جایی هست ،
یک جایی در آن دور دَست ..
که میتوان زیرِ سایه ی درختی ،
پیاله به دَست در انتظارِ باران نشست ..
دوش وقتِ سحر ،
کسی بر سرِ سجاده ام آمد،
پیغامی از همان دوردست
و دو بالِ پرواز برایم هدیه کرد ..
دیگر بس است دلهره ،
بس است رنگ پریدِگی ..
شنیده ام جایی هست ،
که بارانَش رنگ به رُخسار می آورد ..
آذوقه نمیخواهم ، چمدان هم نه ،
واژه هایم نیز بمانند یادگاری
برایِ تندبادهایِ وحشیِ شهر ..
یک پیاله برایِ باران کافیست ،
آن هم نذریِ زائران و شاعرانِ خسته دل ..
راستی بغض ها را برداشته ام و قبل از سفر،
میانِ آجُرشِکَسته هایِ دیوارهایِ شهر دفن کرده ام ..
باران که ببارد ، بغض ها می شکنند و اَشک میشوند
و اشک ها را باران میشوید ..
اندکی شعر نیز از میانِ واژه هایم چیده ام
برایِ زمزمه در هنگام ِعبور از جاده هایِ سبز ..
کسی منتظر است ، در همان دوردست ها،
باید رفت ..

#ashpazimosbat

نظرات

عالی
کارت عالیه عزیزم لایک😍😍😍
کارتون خیلی زیباست. با آرزوی موفقیت
مشاهده سایر نظرات