همه نشستن واسه ناهار و دارن از خاطراتشون تعریف میکنن تازه اونم خاطراتی که همش حول محور من میچرخید😐😐😐😐👇
بابام رو به مامانم: 😁 یادت میاد شیرین؟!؟! بیتا چجوری درس میخوند
مامان: 😂😂آره
من: واااا مگه چش بود؟؟ 😐
حضرت یار: مگه چجوری درس میخوند؟؟😁😁😁
بابام: هیچی پسرم از مدرسه میومد میگرفت میخوابید تا هفت هشت شب و از اون طرف تا صبح که میخواست بره درس میخوند
مامانم: طفلک بچم تو دوره پیش دانشگاهیش تبدیل به جغد شده بود😂
من:😐😐😐
پ.ن: برین کنار غرق نشین تو این همه عشق و محبت!!😂
جغد کی بودم؟؟؟؟
...