من فکر میکنم خداوند قبل از خلقت
مـــــ❤ــــــادرها
دستهایش را با بهار نارنج شسته
بعد تمام گلهای بهشــــــت را بوییده...
نشسته درخوش آبوهوا ترین نقطهی آسمانــــ🌥
و در حالی که دمنوش مهتاب و انجــیرمینوشیده و به الزام وجود عشق
و وجود یک نگهبان تمام وقت برای آن
و به سفیر زیبایی تمام بهشت در زمین
و نیاز تمام غنچههای روییده و نروئیده و آدمهای به دنیا آمده و نیامده به معجزهای بهنام مادر❤️
فکــ💭ــر میکرده
طرح وجود "زن" به دلش افتاده...
بعد در حالی که دستهایش بوی بهارنارنج میداده
و نفسش بوی مهتابوانجیر میداده
مــ❤ــاد را خلق کرده...
بعد با خودش گفته...
این همان شعبهی سیار بهشت است روی زمینـــ🌍
همان نگهبانِ تمام وقتِ نازک اما سرسخت "عشق"❤
خدا دیگر خیالش راحت شد
نه دیگر مردی برای رفتن به سرکار خواب میماند...
نه طفلی بیآغوش میماند...
نه دلی از مهر دور میماند...
نه کار عشق لحظهای لنگ میماند...
ونه دنیا لحظهای از زیبایی و معجزه وا میماند...
مــــ❤ـــــادر بهترین مخلوق خــــ❤ـــــدا
یه شام عالی که مامان مهربونم که بهترین مادر دنیاست زحمتشو کشیده بود. بهترین دلمه های دنیارو درست میکنه ومن هرچقدر هم تلاش کنم همسری میگه خوب شده ها اما بازهم به پای دلمه های مادر زن من نمیرسه😅
...