اتفاق ناگوار روز تولد
روزاخرماه صفربودوتولدپسرمم شب ساعت 8 بود قرارشد مهمونام بیان که یه اتفاق بدافتاد.اشپزخونه مامانم سرامیکه. وقتی اب میگیریم و میشوریم خیلی خطرناکه و نمیتونی راه بری تاخشک بشه.مامان ک ازمسجداومد خبرنداشت کف اشپزخونه رو شستیم تااومد وارد بشه سر خورد زانوش در رفت افتاد .دیگه نمیتونست قدم برداره خلی دردداشت. مهمونا ک اومدن دیدن خابیده ترسیدن. ناراحت شدن. اخرش زنگ زدیم به یه شکسته بند خونگی. ک کارش جاانداختن هست. مامانو روی پتو گزاشتیم 4نفره بردیمش تا لب درخونه. بعدم توماشینش گزاشتیم بردیمش تا جابندازن زانوش رو.
مهمونا همه ناراحت منتظراومدنش بودن..تا10 ونیم.وقتی برگشتن اول شام خوردیم بعدم کیک رو برش زدیم یادمون رفت شمع هارو بزاریم روکیک..10 ساله شد پسرم...ولی بااین اتفاقی ک افتاد دیگه ب کسی خوش نگذشت.اما خداروشکرپای مامان بهترشدحالشم رو براه شد ..
...