عکس اسفناج پلو

اسفناج پلو

۲۳ آبان ۹۷
......داستانی واقعی و زیبا....

دارم ظرف میشورم و هولاکویی گوش میدم. یه چیزی الان شنیدم تو حرفهاش که دلم خواست کارمو چند لحظه متوقف کنم و بیام اینجا بنویسمش.

پسره میگفت "من بیست و چهار سالمه و از هجده تا بیست و چهار سالگیمو از دست دادم. بخاطر همین حسرت میخورم و افسرده‌ام" هولاکویی تو حرفهاش گفت "سن اصلا مهم نیست، این بازیها مال جو رقابتی ایرانه که سن و سال مهمه.

من با یه خانوم باهوش صحبت میکردم که میگفت من همیشه دلم میخواست پزشک بشم، بهش گفتم خب چرا نمیری بشی؟
جواب داد اگه من الان برم پزشکی بخونم تا فارغ‌التحصیل شم چهل و هشت سالم میشه.

بهش گفتم یه خبر برات دارم
ببین تو در هر صورت چهل و هشت سالت میشه!
میخوای اونموقع پزشک باشی یا نباشی؟
و خواست و رفت و الان هم پزشک شده.تمام"



پ.ن:عمر می گذرد و من بیشتر می فهمم که هیچ چیز در دنیا ارزش گریه کردن را ندارد!
ما آدم ها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت و بدبختی می گذاریم در سرزمین افکارمان می چرخانیم و دور می کنیم و همین باعث می شود در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از زندگی را بخوریم

به دنبال هر چیز که شادت می کند روانه شو
زندگی اگر چیزهای زیادی برای گریه کردن دارد، چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد.

فقط کافیست از ته دلت بخواهی که زندگی را زندگی کنی.


الميرا دهنوى
...
نظرات