شب عروسی برادرم ،وقتی مادرم کتش و تنش میکرد ،یه حس غریبی داشت! پیشونیش رو بوسید و بهش گفت:هیچوقت قاتل زنت نباش!!
چشم های برادرم از تعجب گرد شده بود،کم مونده بود غش کنه بنده خدا!!مادرم دستش رو گذاشت روی شونه هاشو گفت،قاتل نباش پسرم، وقتی خانومت برات آشپزی میکنه،تنها دستمزدش یک عالی بود خانومم!
وقتی خانومت رنگ رژشو با پیراهنش ست میکنه،تنها خواستش چقدر همه رنگی به صورتت میشینه عزیزم!
زنانگی زن ها در دیده شدنه،در تعریف شدن از کارشون،در تایید هنرشون!!اونوقته که جون میگیره و موندگار میشه!!
ریشه می دواند توی بند بند زندگیت و میشه عشق به تمام معنا برای راه طولانی در پیش رو،میشه یک انرژی نامحدود!!
قاتل نباش پسرم!!
اگر احساس زنی را نادیده بگیری،مثل گل های ناز توی گلدون قهر میکنن و دیگه هرگز شادی رو به دلشون راه نمیدن!! کم کم دلسرد میشن ،پژمرده میشن!!اونوقت میشن یک مرده ی متحرک که قتلشون فقط به دست نادیده گرفتنشون انجام شده!!
مادرم راست میگفت!!
من مرده های متحرک زیادی و به چشم دیده بودم که هنوز در کنار قاتلشون ،ادای زندگی کردن و در می آورند!
مادرم حق داشت...
لطفا قاتل نباشید! ما زن ها زود می میریم!!
...