عرقی که روی پیشانی مان برق میزند. باید ارزشش را داشته باشد
اشپزخانه را قلب رستوران مینامند
اما...قلبی که اصلا هوایش خوب نیست
درد دارد ...خوب نفس نمیکشد و گاها می ایستد
کارفرما سخت میگیرد ..هوا سخت میگیرد ..لحظه وثانیه ها سخت میگیرند ...
خودمان هم که چه عرض کنم دایما عرصه را بر یکدیگر تنگ میکنیم و این سختی سخت تر میشود و شاید بگونه ای این منش را از اول اشتباه اموخته ایم
اشپزها غالبا قربانی های رستورانند
قلب ادم به درد میاید
اشپزهایی ک سال تحویل ندارند
سیزده بدر کار میکنند
جمعه ها در منزل بودن برایشان ارزوست
تمام ایام تابستان را کار میکنند
و هیچ بارش برف و هوای الوده ای سبب بر تعطیلی کارشان نمیشود
حال اگر اشپزی را عشق بنامیم عشقی که در ایران شبیه به تبعید میماند
بر فرض انکه انقدر کار کردیم ماشین ...انچنانی خریدیم صاحب ملک و املاک شدیم اخرش چه ...،
چند سال از عمرمان را با دستاورد هایمان سپری خواهیم کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟
من همچنان در منزلمان جای شکر و برنج و فلان ظرف را نمیدانم و یک دل سیر کنار پدر و مادرم نبودم بعلت مشغله ی کاری ...و .و.و.و.و.اینک
من مانند خیلی از همکاران
با زانو و کمری که زیر تیغ جراحی رفته کبد و ریه های بیمارم بازهم میگویم: این عشق در مملکت ما دیوانگیست و بس...
عیدنوروز رو به همه ی مادران و پدران زحمتکش و اشپز های عزیز برنامه سراشپز پاپیون و مالکان این برنامه تبریک میگویم .با تاخیر .خیلی شرمنده 🤗
...