عکس قورمه سبزی
maryam
۴
۱۲۶

قورمه سبزی

۳۰ اردیبهشت ۹۹
نگران پنجاه سال بعد از اینم ؛
روی صندلی راحت و هوشمند متعلق به سال هزار و چهارصد و چهل و اندی، توی خانه‌ای بزرگ با دیوارهای سه بعدی و دلباز که تماما با طرحی از کهکشان و ستاره‌ها و سیاره‌هاست لم داده‌ام، چشمان بی روحم را به سمت مقابلم گرفته و فوکوس کرده‌ام روی فنجانی که توی دستان لرزان هفتاد و چندسالگی‌ام یکریز می‌جنبد و دارم با نفس‌هایی تنگ و فرتوت، نوشیدنی عصرگاهی‌ام را فوت می‌کنم، از پنجره‌ی روبه‌رو، غروب زیبا و نارنجیِ خورشید مشهود است، ضربان قلب و فشارخون و فاکتورهای مهم سلامت جسمانی‌ام را روی صفحه‌ی نوری کنار خودم می‌بینم و ضربان قلبم با هر جمله‌ای که برای ادامه در ذهنم تداعی می‌شود، رو به افزایش است. روبه‌رویم 4 یا شاید هم 3 نوه‌ی قد و نیم‌قدم نشسته‌اند تا من هرچه زودتر یک قلپ نوشیدنی داغ بنوشم، گلویی تازه کنم و ادامه‌ی داستان ترسناک و تخیلی‌ام را برای ذهن‌های جستجوگر و کنجکاوشان"که حقا و انصافا به خودم کشیده‌" تعریف کنم. برایشان هیجان زیادی دارد و مدام می‌پرسند "چطور می‌شود تا به این اندازه خلاقانه تصویرسازی کرد و این‌همه ماجراهای ترسناک و بی‌ربط را به هم پیوند داد؟" و من به‌قدری خسته و بی‌حوصله باشم که فرصت نکنم به آن‌ها بقبولانم که این‌ها هیچ‌کدامشان زاده‌ی تخیل من نیست! این‌ها حقیقت روزهای جوانیِ ما بوده، ما در طول یک‌سال، عجیب‌ترین فیلم ترسناک تاریخ جهان را پشت سرگذاشتیم.
گاهی تصور می‌کنم ما واقعا شخصیت‌های داستان یک نویسنده‌ی بی‌نهایت خلاق و کاربلدیم که این روز‌ها در اوج غم و انزوا و پریشانی‌اش قلم به دست گرفته و دارد کاملا بدیع و خلاقانه، برای مخاطبینش، هنرنمایی می‌کند.
بیا دلمان را به همین خوش کنیم که فیلم‌های ترسناک را به هرکس نمی‌سپارند، حتما بازیگرهای قابلی بوده‌ایم و حتما از پسش بر خواهیم آمد، حتما...
...