سلام دوستان ،میخوام جریان مستاجر شدنم رو تعریف کنم براتون،اگر وقت داشتید بخونید🌹🌹🌹
ماچند سال پیش بعداز چند سال مستأجری یه خونه کوچیک یه خوابه تو یکی از محله های پایین شهر شیراز خریدم دوتا دخترام اون موقع کوچیک بودن،نه سال اونجا زندگی کردیم تا سال نودوهفت،بعضی ها گفتن دخترات بزرگ شدن برو یه محله بهتر زندگی کن و یه خونه بزرگتر،ما هم گوش کردیم خونمون رو دادیم رهن و خودمون رفتیم تقریبا وسط های شهر یه خونه بزرگتر رهن کردیم،یک سال که شد صاحب خونه گفت وقتی پمپ آب رو روشن میکنید صداش اعصاب ما رو خرد میکنه دیگه نمیخوایم خونرو اجاره بدیم و ما از اون خونه بلند شدیم،دوباره یه مقدار وام گرفتیم و اومدیم تو این خونه ای که الان هستیم رهنش هفتاد میلیون شد،حالا این صاحب خونه هم گفته نمیخوام خونمو بدم اجاره به پولش نیاز ندارم ،میخوان هر دو طبقه دست خودشون باشه،از اونجایی که که قیمت خونه خیلی رفته بالا وما دیگه نمیتونیم وام بگیریم دوباره تصمیم گرفتیم برگردیم تو خونه خودمون،
خیلی خوشحالم و خدا رو صدهزار مرتبه شکر که یه خونه کوچیک دارم ،ببخشید خیلی حرف زدم،فقط خواستم بگم اگه تو یه خونه کوچیک که مال خودت هست بشینی حتی پایین شهر،خیلی بهتر از اینه که تو یه خونه بزرگ که مال دیگران زندگی کنید،سختی اسباب کشی هم که دیگه جای خود داره....
...