
هوسونه دخترم، بی تزیینه از بس هول خوردنشو داشت
۱۶ مرداد ۹۹
به رنگ ارغوان (۲۸)
هر روز تک و تنها راهروهای دادگاه رو میرفتم و میومدم.پدرم برام وکیل گرفت تا بتونم مراحل طلاقو زودتر طی کنم.
عادل چون شرایط اعتیادش فلاکت بار بود،و برای پول موادش هرکاری میکرد،اینبار گفته بود در قبال دادن مبلغی پول ،حضانت بچه ها رو به من میده .
واضح و روشن بود که بلای اعتیاد،همه عاطفه اش، حتی نسبت به بچه هاش ،رو تو وجودش خشکونده بود.
نمی تونستم لحظه ای تصور کنم که بچه ها،پیش عادل و تو وضع اسفناک خانواده اش،بزرگ بشن که یقین داشتم آینده اشون میشدن یکی مثل پدر و یا عموهاشون!
مرتب با وکیلم در تماس بودم و راهنمایی میگرفتم.به پیشنهادش،وقتی عادل گفت پول میخواد تا موقع دادن حضانت، اذیتم نکنه،ظاهرمو حفظ کردم و طوری که هوا برش نداره و نخواد مبلغو ببره بالاتر و سو استفاده نکنه،تو جوابش فقط گفتم تو دادگاه معلوم میشه کی صلاحیت سرپرستی بچه هارو داره.
خفه خون میگرفت وقتی اینجوری جواب میدادم..میدونست پیشینه اعتیادش به تریاک ،هرویین شیشه،و هر کوفت و زهرماری دیگه،اونقدر واضح هست که ،قاضی دادگاه هم تو همون نگاه اول ا،از ظاهر و قیافه اش، تشخیص میداد کی باید سرپرست بچه ها بشه.
دهنشو می بست تا خوشی خوشی پیش اومده باشه و بتونه پول یه مدت موادشو،ازم بگیره.
پسرم چهار ماهه شده بود و سال سعید برادرم نزدیک بود که مصیبت دیگه ای سرمون نازل شد..
خداااایا چرا باید این اتفاقات برای ما بیفته !تاوان کدوم گناهو متحمل میشدیم !به کدوم گناه نکرده،گرفتار آه و نفرین شده بودیم!!
زمین و زمان ،تو نظرم مقصر بودن برای اینهمه رنجی که نه فقط من که همه خانوادم کشیده بودن..
پیکرم از شنیدن خبر مرگ اکرم متلاشی شدو زمان برام ایستاد...
خواهر نگون بختم،طاقتش طاق شده بود و قفس دنیا بدجور براش کوچیک و خفقان آور شده بود که خودش به زندگیش خاتمه داد!
تو یک روز سرد پاییز ،وقتی هرچی به اکرم زنگ زدم و جواب نداد از مادرم خواستم سراغی ازش بگیره.
نه زنگ خونه و نه زنگ گوشی همراهش ،هیچکدوم جواب نمیده .
مادرم از علی میخواد از دیوار خونه اش وارد بشه و اونجا تو اتاق با پیکر بی جون اکرم ،در حالیکه بسته های خالی قرص کنارش ریخته بودن،مواجه میشن.
آمبولانس و بردنش به بیمارستان سودی نداشته و خواهرم برای همیشه به خواب ابدی میره.
دیگه اشکی برام نمونده بود .مدام حرف هاش تو گوشم میپیچید که میگفت تا سال سعید اونم از دنیا میره .چی بر اکرم گذشته بود؟ به خواهر بی اقبالم؟...
حال و روزمون دیدنی بود! وقتی تن خسته و بی جون اکرم ،تو دل سرد گور،آروم میگرفت و زار میزدیم، وقتی همسایه ها و فامیل سعی تو آروم کردنمون داشتن،تموم صدامو تو حنجره ام ریختم و فریاد کشیدم که خواهرمو شماها کشتین و همتون تو مرگش مقصرین!
روز هزار بار با یادآوری نگاههای ملامت بار شما ها مرد !روزی هزار بار با شماتت های ناعادلانه شما جون داد!برین گم بشین از سر خاک خواهرم!
کسی جلودارم نبود ..داد میزدم کثافتها،کفتار صفتا،...
وقتی اکبر بی پدر مادر خواهرمو نابود کرد همتون پشت اون نامرد حیوون درومدید،همتون طردمون کردین !به خاطر ناجونمردایی مثل شماها همه خانوادم زجر کش شدن !حالا برای چی سر خاک اکرم اومدین !مشت مشت خاک روی سرم می ریختم و زار میزدم برین بمیرین که خواهرمو قرص نکشت که شماها کشتین!
هر روز تک و تنها راهروهای دادگاه رو میرفتم و میومدم.پدرم برام وکیل گرفت تا بتونم مراحل طلاقو زودتر طی کنم.
عادل چون شرایط اعتیادش فلاکت بار بود،و برای پول موادش هرکاری میکرد،اینبار گفته بود در قبال دادن مبلغی پول ،حضانت بچه ها رو به من میده .
واضح و روشن بود که بلای اعتیاد،همه عاطفه اش، حتی نسبت به بچه هاش ،رو تو وجودش خشکونده بود.
نمی تونستم لحظه ای تصور کنم که بچه ها،پیش عادل و تو وضع اسفناک خانواده اش،بزرگ بشن که یقین داشتم آینده اشون میشدن یکی مثل پدر و یا عموهاشون!
مرتب با وکیلم در تماس بودم و راهنمایی میگرفتم.به پیشنهادش،وقتی عادل گفت پول میخواد تا موقع دادن حضانت، اذیتم نکنه،ظاهرمو حفظ کردم و طوری که هوا برش نداره و نخواد مبلغو ببره بالاتر و سو استفاده نکنه،تو جوابش فقط گفتم تو دادگاه معلوم میشه کی صلاحیت سرپرستی بچه هارو داره.
خفه خون میگرفت وقتی اینجوری جواب میدادم..میدونست پیشینه اعتیادش به تریاک ،هرویین شیشه،و هر کوفت و زهرماری دیگه،اونقدر واضح هست که ،قاضی دادگاه هم تو همون نگاه اول ا،از ظاهر و قیافه اش، تشخیص میداد کی باید سرپرست بچه ها بشه.
دهنشو می بست تا خوشی خوشی پیش اومده باشه و بتونه پول یه مدت موادشو،ازم بگیره.
پسرم چهار ماهه شده بود و سال سعید برادرم نزدیک بود که مصیبت دیگه ای سرمون نازل شد..
خداااایا چرا باید این اتفاقات برای ما بیفته !تاوان کدوم گناهو متحمل میشدیم !به کدوم گناه نکرده،گرفتار آه و نفرین شده بودیم!!
زمین و زمان ،تو نظرم مقصر بودن برای اینهمه رنجی که نه فقط من که همه خانوادم کشیده بودن..
پیکرم از شنیدن خبر مرگ اکرم متلاشی شدو زمان برام ایستاد...
خواهر نگون بختم،طاقتش طاق شده بود و قفس دنیا بدجور براش کوچیک و خفقان آور شده بود که خودش به زندگیش خاتمه داد!
تو یک روز سرد پاییز ،وقتی هرچی به اکرم زنگ زدم و جواب نداد از مادرم خواستم سراغی ازش بگیره.
نه زنگ خونه و نه زنگ گوشی همراهش ،هیچکدوم جواب نمیده .
مادرم از علی میخواد از دیوار خونه اش وارد بشه و اونجا تو اتاق با پیکر بی جون اکرم ،در حالیکه بسته های خالی قرص کنارش ریخته بودن،مواجه میشن.
آمبولانس و بردنش به بیمارستان سودی نداشته و خواهرم برای همیشه به خواب ابدی میره.
دیگه اشکی برام نمونده بود .مدام حرف هاش تو گوشم میپیچید که میگفت تا سال سعید اونم از دنیا میره .چی بر اکرم گذشته بود؟ به خواهر بی اقبالم؟...
حال و روزمون دیدنی بود! وقتی تن خسته و بی جون اکرم ،تو دل سرد گور،آروم میگرفت و زار میزدیم، وقتی همسایه ها و فامیل سعی تو آروم کردنمون داشتن،تموم صدامو تو حنجره ام ریختم و فریاد کشیدم که خواهرمو شماها کشتین و همتون تو مرگش مقصرین!
روز هزار بار با یادآوری نگاههای ملامت بار شما ها مرد !روزی هزار بار با شماتت های ناعادلانه شما جون داد!برین گم بشین از سر خاک خواهرم!
کسی جلودارم نبود ..داد میزدم کثافتها،کفتار صفتا،...
وقتی اکبر بی پدر مادر خواهرمو نابود کرد همتون پشت اون نامرد حیوون درومدید،همتون طردمون کردین !به خاطر ناجونمردایی مثل شماها همه خانوادم زجر کش شدن !حالا برای چی سر خاک اکرم اومدین !مشت مشت خاک روی سرم می ریختم و زار میزدم برین بمیرین که خواهرمو قرص نکشت که شماها کشتین!
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

تزیین کیک با ژله

نان شیرمال با تزیین کرمفیل

کیک با تزیین انار

شیک بایکیت

سالاد کلم سفید و هویج رستورانی
