مامان که شدی؛ تا مدتها برای خودت زندگی نمیکنی، تا مدتها زمان برای خواستههای خودت کم میآوری. شبها نمیخوابی، روزها فیلم نمیبینی، کتاب نمیخوانی، تفریح نمیکنی. مامان که شدی تا ماهها حوصلهی هیچچیز و هیچکس جز کودکت را نداری. نیمه شب بیدار میشوی تنفسش را چک میکنی، او تب میکند و تو نیمهجان میشوی، او بیمار میشود و تو میمیری، او اشک میریزد و تو قلبت از جا کنده میشود.
دیوانهوار دوستش داری و خستهای برای ابرازش، خستهای برای اینکه آرزوی دیگری داشتهباشی، خستهای برای حرف زدن با آدمها...
مامان که شدی در نهایت خستگیات خوشبختی، چراکه تکهای از بهشت را در آغوش داری، که خستهای اما جا نمیزنی، که خوابت میگیرد اما نمیخوابی، که مدام حواست به طفل کوچکیست که نیاز دارد به حضور و گرمای آغوش تو. مدام حواست به چشمها و دستهای ظریف و دلبرانهایست که بوی بهشت میدهند.
مامان که شدی تمامت را برای خوب بودنش خرج میکنی و جانت را برای سلامت ماندنش میدهی.
مامان که شدی، دوست داری ستاره شوی تا او سرش را بالا نگه دارد.
دوست داری هوا باشی و او تو را نفس بکشد، دوست داری قطرات شیر باشی و او تو را بنوشد، دوست داری گرما و امنیت باشی و احاطهاش کنی...
مامان که شدی، با تمام خستگی و بیحوصلگیات خوشبختی. همین که بزرگترین معجزهی خدا، دارد در آغوشِ تو رشد میکند، همین که نگاهش میکنی، همین که داریاش؛
همین که هست، خوشبختی...
#کیک_رزت #کیک_تولد #کیک_خامه_ای
...