
۱۴۳-افطاری چهارمین روز ذی الحجه
۲۵ تیر ۰۰
#هفت_آسمان_حریر
💠 خدا خواست و دو دوست خیلی مهربون سر راه من گذاشت که یه جورایی شدن منجی من. این دو تا عزیز انقدر با من صمیمی شدن که ناخودآگاه رو من تاثیر گذاشته بودن و من متوجه نبودم؛ این تاثیرات جزئی در من و بعد یک جرقه بزرگ حجاب من رو به کلی عوض کرد.
اواخر اسفندماه سال ۹۷بود، دوستم زهرا همراه مادرش قرار بود با کاروان برن کربلا. مادر منم قرار بود ک با اونها بره و من چون شرایط مناسب نبودم نمی تونستم برم. باورتون نمیشه دلم پر میکشید برم و نمیشد.
من دختر بدی نبودم فقط از نظر عقیدتی یکم دچار مشکل بودم. تو تلویزیون تصاویر حرم امام حسین( ع )و حضرت ابوالفضل( ع ) رو زیاد دیده بودم؛ اما ضریح و بارگاه امام علی( ع ) رو به عمرم ندیده بودم حتی تو تلویزیون.
خلاصه چند روز مونده بود به حرکتِ مامانم، تا یک شب خواب دیدم رفتم یک جای زیارتی با همون وضع بی حجابم، پرده رو زدم کنار و جلوی ضریح خشکم زد اونجا خیلی فضا دلنشین بود.
همون طور که مات و مبهوت به اطرافم نگاه میکردم دیدم یک آقایی با شال سبز از ضریح اومدن بیرون و یک چادر مشکی رو سر من انداختن و گفتن این امانت خانمم هست ازش مراقبت کن.
خلاصه اون شب صبح شد و من اصلا به خوابم توجه نکردم گفتم حتما اتفاقی بوده. ولی تنها چند روز مونده بود به سفرِ مامانم ،که کاملا اتفاقی جور شد و من هم عازم کربلا شدم.اصلا نمیتونم بگم چ حس و حالی داشتم، انگار یک خواب بود ک دوست نداشتم پایانی داشته باشه.
خلاصه عازم سفر شدیم و رفتیم کربلا و بعدش نجف رفتیم برای زیارت امام علی (ع)از صحن ها گذر کردیم و رفتیم روبه روی ضریح، با خودم گفتم چقد پرده ای که اینجاست برام آشناس ،پرده رو زدم کنار و بعد چند ثانیه نشستم رو زمین وای خدایا چی دارم میبینم دقیقا دقیقا با تمام جزئیات همون جایی بود که تو خواب دیده بودم حتی یک ذره هم فرق نداشت. مولام علی(ع)، امانت خانم فاطمه زهرا(س) رو به من داده بودن.
انقدر دلم شکست و گریه کردم و همون جا قول دادم و عهد بستم هیچ وقت چادرم روی زمین نزارم و نمیزارم.
از اونجا به بعد این یگانه اون یگانه نبود زمین تا آسمون پوشش من فرق کرده بود. اینگونه شد ک من چادری شدم...
📝 یگانه صالحی مورکانی، ۱۷ساله از مشهد
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
💠 خدا خواست و دو دوست خیلی مهربون سر راه من گذاشت که یه جورایی شدن منجی من. این دو تا عزیز انقدر با من صمیمی شدن که ناخودآگاه رو من تاثیر گذاشته بودن و من متوجه نبودم؛ این تاثیرات جزئی در من و بعد یک جرقه بزرگ حجاب من رو به کلی عوض کرد.
اواخر اسفندماه سال ۹۷بود، دوستم زهرا همراه مادرش قرار بود با کاروان برن کربلا. مادر منم قرار بود ک با اونها بره و من چون شرایط مناسب نبودم نمی تونستم برم. باورتون نمیشه دلم پر میکشید برم و نمیشد.
من دختر بدی نبودم فقط از نظر عقیدتی یکم دچار مشکل بودم. تو تلویزیون تصاویر حرم امام حسین( ع )و حضرت ابوالفضل( ع ) رو زیاد دیده بودم؛ اما ضریح و بارگاه امام علی( ع ) رو به عمرم ندیده بودم حتی تو تلویزیون.
خلاصه چند روز مونده بود به حرکتِ مامانم، تا یک شب خواب دیدم رفتم یک جای زیارتی با همون وضع بی حجابم، پرده رو زدم کنار و جلوی ضریح خشکم زد اونجا خیلی فضا دلنشین بود.
همون طور که مات و مبهوت به اطرافم نگاه میکردم دیدم یک آقایی با شال سبز از ضریح اومدن بیرون و یک چادر مشکی رو سر من انداختن و گفتن این امانت خانمم هست ازش مراقبت کن.
خلاصه اون شب صبح شد و من اصلا به خوابم توجه نکردم گفتم حتما اتفاقی بوده. ولی تنها چند روز مونده بود به سفرِ مامانم ،که کاملا اتفاقی جور شد و من هم عازم کربلا شدم.اصلا نمیتونم بگم چ حس و حالی داشتم، انگار یک خواب بود ک دوست نداشتم پایانی داشته باشه.
خلاصه عازم سفر شدیم و رفتیم کربلا و بعدش نجف رفتیم برای زیارت امام علی (ع)از صحن ها گذر کردیم و رفتیم روبه روی ضریح، با خودم گفتم چقد پرده ای که اینجاست برام آشناس ،پرده رو زدم کنار و بعد چند ثانیه نشستم رو زمین وای خدایا چی دارم میبینم دقیقا دقیقا با تمام جزئیات همون جایی بود که تو خواب دیده بودم حتی یک ذره هم فرق نداشت. مولام علی(ع)، امانت خانم فاطمه زهرا(س) رو به من داده بودن.
انقدر دلم شکست و گریه کردم و همون جا قول دادم و عهد بستم هیچ وقت چادرم روی زمین نزارم و نمیزارم.
از اونجا به بعد این یگانه اون یگانه نبود زمین تا آسمون پوشش من فرق کرده بود. اینگونه شد ک من چادری شدم...
📝 یگانه صالحی مورکانی، ۱۷ساله از مشهد
🔷🔸💠🔸🔷
کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم مطهر حضرت_فاطمه_معصومه_سلام_الله_علیها
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

فطایر (نان گوشتی)

فطایر گوشت

کرم موز

شیرینی تر تیتابی

حلوا شیر(ترک)
