
شیرینی دانمارکی
۱۸ آذر ۰۱
داستانی کوتاه و قشنگ🥺❤
وقتی بافنده ای به مقام وزیری رسیده بود. هر روز صبح زود از خواب برمی خواست و کلید را برمی داشت و د خانه را باز می کرد و تنها ساعتی را در انجا می ماند، بعد بیرون می آمد و نزد امیر(پادشاه) می رفت.شخصی به پادشاه خبر داد که وزیر این کار را انجام می دهد. برای امیر سوال پیش امد که چرا این کار را انجام می دهدو در ان خانه چیست ؟!روزی بی خبر بعد از وزیر وارد خانه شد، گودالی دید که برای کار بافندگان بود، وزی را دید که درون گودال نشسته است. پادشاه پرسید:(این چیست و چرا این کار را انجام می دهی؟)وزیر گفت:(این مقامی که اکنون برای من است همه از پادشاهی چون شماست، ما گذشته خود را فراموش نکرده ایم که ما چه بودیم و به چه رسیدیم، گذشته خود را یاد می کنیم تا راه غلط نرویم!)امیر انگشترش را از انگشت بیرون آورد و گفت در انگشت فرو کن تا اکنون وزیر بودی الان پادشاهی.💔
وقتی بافنده ای به مقام وزیری رسیده بود. هر روز صبح زود از خواب برمی خواست و کلید را برمی داشت و د خانه را باز می کرد و تنها ساعتی را در انجا می ماند، بعد بیرون می آمد و نزد امیر(پادشاه) می رفت.شخصی به پادشاه خبر داد که وزیر این کار را انجام می دهد. برای امیر سوال پیش امد که چرا این کار را انجام می دهدو در ان خانه چیست ؟!روزی بی خبر بعد از وزیر وارد خانه شد، گودالی دید که برای کار بافندگان بود، وزی را دید که درون گودال نشسته است. پادشاه پرسید:(این چیست و چرا این کار را انجام می دهی؟)وزیر گفت:(این مقامی که اکنون برای من است همه از پادشاهی چون شماست، ما گذشته خود را فراموش نکرده ایم که ما چه بودیم و به چه رسیدیم، گذشته خود را یاد می کنیم تا راه غلط نرویم!)امیر انگشترش را از انگشت بیرون آورد و گفت در انگشت فرو کن تا اکنون وزیر بودی الان پادشاهی.💔
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

شیرینی گردویی

شیرینی دانمارکی بازاری

شیرینی لطیفه

دمی گوجه نوستالژیک

تیرامیسوی موزی
