گفت یه خورده چاپلوسی کنی توی شرکت ترفيع میگیری؛ ما ترجیح دادیم بیکار بشیم.
گفت فاصله بگیری از عشقت و بهش بیمحلی کنی دنبالت راه میفته؛ ما ترجیح دادیم بی یار بشیم.
گفت برای استاد خوش خدمتی کنی نمره بالا میگیری؛ ما ترجیح دادیم مشروط بشیم.
گفت از علاقهت دست بکشی و با قواعد منسوخ بری جلو پیش خانواده عزیز میشی؛ ما ترجیح دادیم طرد بشیم.
گفت اگه نقش بازی کنی و خودت نباشی توی جمعِ دوستات پذیرفته میشی؛ ما ترجیح دادیم تنها بشيم…
ببین... ما هم میتونستیم، ما هم بلد بودیم اما نخواستیم صاحبِ جایگاه باشیم و شخصیتمون رو اجاره بديم!
هزینهشم میدیم. با سرِ بالا گرفته...
...