عکس لطفاً تایید کنید عکسو ۲۳بار ارسال کردم?
عامره صبوری
۱.۹k
۴.۱k

لطفاً تایید کنید عکسو ۲۳بار ارسال کردم?

۱۲ تیر ۰۲
#کیک_عروسی
۹طبقه
خب وقتشه که کپشن ادیت کنم
روزی که این کیکو بهم سفارش دادن گفتن می‌خوان ۶ طبقه کیک باشه بقیه ماکت یه لحظه دلم خالی شد
گفتم بزارید فکر کنم خبر میدم تا شب
به احسان گفتم یه نگاه عمیق کرد گفت تو نمیتونی همین الان بگو قبول نمیکنم این خیلی سخته شوخی نیست که
و منه فرودینی کله شقی که همیشه باید ثابت کنم میتونم🙆🏻‍♀️
این کیک پر ریسک رو قبول کردم ،کیک برای پاییز ۱۴۰۱ بود
یه قیمت تقریبی بهشون گفتم حدود ۴ونیم میشه عاقا درجا پول کامل واریز کردن 😦نگو قیمتو در آوردن جاهای دیگه بهشون اینکارو ۶ تا ۷تومن قیمت دادن🤦🏻‍♀️
دیگه راهی نداشتم باید تا آخرش میرفتم
البته بگم که هزینه خیلی بیشتر از این مبلغ شد ولی دیگه مازاد هزینه نگرفتم ازشون و در واقع ضرر خالص بود
فقط میخواستم همچین کار بزرگی رو انجام بدم و تو کارنامه ی کاری خودم ثبت بشه برای همیشه،
خلاصه رفتم خرید همه ی مولد ها رو نداشتم هر مولد بزرگ تقریبا ۲۵۰تومن شد اون موقع و احسانی که همش غر میزد چرا انقد قیمت پایین گفتی به عروس🤦🏻‍♀️میگفتم اشکال نداره مولد برام می مونه همیشه، البته خیلی استفاده نشد از اون موقع
خلاصه دید خیلی سخت در تلاشم دلش نموند ۱۰ کیلو فوندانتو برام ورز داد و تو کاور کردن کیکا و ماکتا خیلی خدایی کمکم کرد چون دستگاه فوندانت بازکن گرونه و من نداشتم.۵روز طول کشید پخت کیکا،فیلینگ،گاناش کشی،فوندانت کشی،تزیینات،کاور ماکت و....، تا رسید به روز عروسی این کیک سه قسمت بود
۴طبقه پایینش جدا، سه طبقه وسط جدا و ۲طبقه بالا تو دستم .کیک حدود ۲۵کیلو شد دو قسمت پایین رو صندلی عقب موند دو طبقه بالا تو دست خودم چون ماکت بود
با سرعت ۴۰ ۵۰تا آروم رفتیم تا لاهیجان تالار نگین کوهستان
تقریبا ۶ساعت بیرون تو هوای محیط موند هوایی بارونی و مرطوب پاییز شمال🥴از استرس داشتم خفه میشدم😩
ساعت ۱۰ونیم شب بود نوبت کیک بی نوا رسید
هیچی دیگه خدمه گفتن همینجا سوار کنید کیکو ما ببریم تو جایگاه منم همه رو روی هم گذاشتم همینکه خواستن از در ورودی رد بشن خودشونو باید خم میکردن اما متأسفانه خیلی خم نشدن و بالای کیک به بالای چارچوب در برخورد کرد همه فریاد زدن افتتااااااد و من همون لحظه ده سال پیر شدم😞خداروشکر کج شد ولی نیوفتاد ،همین که کیکو تو جایگاه گذاشتن من خداحافظی کردم رفتم بیرون تو ماشین خیلی خودمو کنترل کردم که تو جمع گریه نکنم یه حس وحشتناکی بود که قلبم تو دهنم میزد
...