یه رفیق داشتم دوران توپ پلاستیکی،توپ چهل تیکه داشت.
وقتی میخواستیم فوتبال بازی کنیم میگفت به یه شرط توپ چهل تیکهام رو میارم به شرط اینکه من کاپیتان باشم.
فوتبالش!؟ نابود...
دور کمرش ده برابر قدش بود. ایشی زاکی محل بود ولی نه به اون بانمکی...
واسه بازی یار انتخاب میکرد.یار که چه عرض کنم دوستاش رو انتخاب میکرد. تو پنج دقیقه انقدر گل میخوردن که توپش رو برمیداشت و با قهر میرفت خونه... ما هم عشق توپ چهل تیکه...
کار ما به جایی رسیده بود که برای بازی کردن با توپ چهل تیکه گل نمی زدیم. دروازه خالی رو میزدیم تو در و دیوار که صاحب توپ چهل تیکه قهر نکنه...
اون رفیق ما بعد یه مدت باورش شد که فوتبالش خوبه... که ما نمیتونیم بهشون گل بزنیم. دیگه کم کم گل زدن یادمون رفت. بخاطر یه توپ چهل تیکه ضعیف بودن رو انتخاب کردیم و رقیب رو قوی نشون دادیم.
همین مثال رو تو تمام زندگیمون نگاه کنیم. برای علاقه یا شاید منفعت چه جاهایی جلوی چه کسایی خودمون رو ضعیف نشون دادیم و توهم قوی بودن رو به دیگران دادیم.
میخوام بگم با همون توپ پلاستیکی بازی کنید ولی هیچ وقت جلوی کسی ضعف نشون ندید. چون توهم قوی بودن بهش دست میده.
چون گل زدن رو _ قوی بودن رو _ فراموش میکنید🌱
...