
کیک روز مرد
۲۵ دی ۰۳
می نویسم برای پدری که حضور ندارد اما تا ابد در قلبم جاری است
شهر ، خانه ،جهانم
چقدر
خالی شده از تو
کوچ تو سنگین است.
ازتمام ییلاق جان جهانم.
از عمق روحی که به تو وصل است.
پدرم..!
ماه کم نور است
یا خورشید سرد است
نمی دانم
همه این ها
بعد از سفر تو
اتفاق افتاده است.
تنم می لرزد
پشت من نه کوه است نه ماه است ،
نه تو....پدرم
دیگر نه صدای پای تو می آید
نه بهار دلم رنگارنگ است.
انگار
پاییز
در چشم وجانم
لمیده است.
شرحِ حال من اینگونه است!
زمستان سردیست سخت و زمخت و استخوان سوز بلکه بی تو قیامتی است
قیامت
هرآنچه مرا با خود می برد
قیامتی که مرا با خود می برد.
مرا بیاد آر
ای زندگی
مرا
با پدرم
در قاب خشکیده طاقچه کاهگلی
خانه پدری ام،
مرا به آغوش خودت بگیر.
دلتنگم برای پدرم، دلم برای هشت سالگی ام تنگ است.
این خانه تاریک برای من هزار تا خاطره دارد.
یادم نمیرود دیوارهایی که پر از پنجره بود..
من زخمی ام، من خسته ام ،من تنها برای او می نویسم
برای پدرم..
برای پدرم می نویسم، که نمی دانم خاکِِ سرد و سنگین با چشم هایش چه کرده است.
هر روز که می گذرد انگار همین امروز رفته است.
من آواره ام.
بدون تو آواره ام ،خاکت اگرچه سرد است اما یادت در دلم هیچگاه سرد نخواهدشد.
یادم نمیرود دیوارهای خانه پدرم ، پر از پنجره بود.
خانه پدرم در برف و باران و باد با قلب هایمان گرم و روشن بود.
چه بیصدا و آرام شکستی و ما تو را در هوای مه آلودی گم کردیم.
امروز رفتم خانه پدری
پدری که در سفر بود!
سفری بی بازگشت
سفری بی انتها
دسته کلید خانه ام آویزان بر جاکلیدی ،دلتنگ پدرم هستند.
پدرِ مهمان نواز من
یادت تا همیشه در قلبم زنده است.
نامت در یادها زنده باد....
روح تمام پدران آسمانی شاد
شهر ، خانه ،جهانم
چقدر
خالی شده از تو
کوچ تو سنگین است.
ازتمام ییلاق جان جهانم.
از عمق روحی که به تو وصل است.
پدرم..!
ماه کم نور است
یا خورشید سرد است
نمی دانم
همه این ها
بعد از سفر تو
اتفاق افتاده است.
تنم می لرزد
پشت من نه کوه است نه ماه است ،
نه تو....پدرم
دیگر نه صدای پای تو می آید
نه بهار دلم رنگارنگ است.
انگار
پاییز
در چشم وجانم
لمیده است.
شرحِ حال من اینگونه است!
زمستان سردیست سخت و زمخت و استخوان سوز بلکه بی تو قیامتی است
قیامت
هرآنچه مرا با خود می برد
قیامتی که مرا با خود می برد.
مرا بیاد آر
ای زندگی
مرا
با پدرم
در قاب خشکیده طاقچه کاهگلی
خانه پدری ام،
مرا به آغوش خودت بگیر.
دلتنگم برای پدرم، دلم برای هشت سالگی ام تنگ است.
این خانه تاریک برای من هزار تا خاطره دارد.
یادم نمیرود دیوارهایی که پر از پنجره بود..
من زخمی ام، من خسته ام ،من تنها برای او می نویسم
برای پدرم..
برای پدرم می نویسم، که نمی دانم خاکِِ سرد و سنگین با چشم هایش چه کرده است.
هر روز که می گذرد انگار همین امروز رفته است.
من آواره ام.
بدون تو آواره ام ،خاکت اگرچه سرد است اما یادت در دلم هیچگاه سرد نخواهدشد.
یادم نمیرود دیوارهای خانه پدرم ، پر از پنجره بود.
خانه پدرم در برف و باران و باد با قلب هایمان گرم و روشن بود.
چه بیصدا و آرام شکستی و ما تو را در هوای مه آلودی گم کردیم.
امروز رفتم خانه پدری
پدری که در سفر بود!
سفری بی بازگشت
سفری بی انتها
دسته کلید خانه ام آویزان بر جاکلیدی ،دلتنگ پدرم هستند.
پدرِ مهمان نواز من
یادت تا همیشه در قلبم زنده است.
نامت در یادها زنده باد....
روح تمام پدران آسمانی شاد
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

کیک موز و شکلات

رول فیله مرغ

کیک دو رنگ (زبرا کیک)

پیتزا نان تست

کاپ کیک شکلاتی نارگیلی بدون همزن
