حلوا مادرم برای سالگرد دوستش درست کرد برد مراسمش یادمه چهار سال پیش مادرم یهویی بی اشتها شد حال دلش بد پله ها رو بالا میومد گفت نفس میزنم. رفت آزمایش داد جوا ب اومد گفت برم دکتر عمومی اکو قلب داد کمی مشکوک شد فرستادش پیش یه دکتر رشت اون خانم یهویی گفت اورژانسی سریع نامه داد شهید رجایی تهران عمل بهش گفتن یه توده تو قلبت بود باید جراحی عمل باز بشی مادرم اون شب اومد با پدرم خداحافظی کردن تاکسی تلفنی کردن بابا دیگه انرژی رفتن با ماشین خودش نداشت بعد یک ماه عمل خدارو شکر عمل بعد به لاهیجان برگشت خدارو شکر به شیمی درمانی نکشید خیلی دعا کردیم تا اتفاقهای بدتر نیافتاده اگه مادرم ورزش صبحگاهی نمیکرد نمیتونست نجات پیدا کنه .این داستان گفتم بعد یک ماه یکی از دوستهاش مهمونی داد من با مادر وپسرم هنوز یک ساله بود رفتیم خونشون اون دوستی الان فوت کرد اومد دلداری داد حتی باهاش عکس گرفتیم متاسفانه از پارسال درگیر بیماری زنان شد نتوست دوام بیاره من مادرم این حلوا براش درست کردیم من میخواستم عکس بگیرم تمام صحنه ها یادم افتاد خیلی دلگیر از روزگار شدم. دوستان دنیا جدید خیلی بی وفا شده سر آدمهای خوب بلا میاره .خدایا کمک رسان ما باش . رفتگان شما دوستان هم بیامرزه تمام عزیزان شما رو🤲