عکس تیرانا، دختر نازنینم
فاطمم
۳۵
۱۹۲

تیرانا، دختر نازنینم

۲ روز پیش
این روزها داری راه رفتن رو یاد می‌گیری...
اولین قدم‌هات رو توی این دنیا می‌ذاری، و من شاهد لحظه‌به‌لحظه‌ی تلاش‌هات هستم—برای ایستادن، برای قدم برداشتن، برای بودن... و برای (من) شدن.

تیرانا، دختر زیبای من،
قدم گذاشتن فقط شروعه.
راهی طولانی پیش رو داری، و من در هر قدم همراهت هستم.
اما یادت باشه، هیچ‌وقت نباید از کسی انتظار همراهی همیشگی داشته باشی...
در مسیرت، آدم‌های زیادی رو می‌بینی—بعضی‌ها رو هر روز،
اما قرار نیست همه‌شون همراهت باشن.

و این یعنی یاد بگیری که خودت باشی، حتی وقتی تنها قدم می‌زنی.
یاد بگیری که دل ببندی، اما وابسته نشی.
یاد بگیری که ببخشی، اما فراموش نکنی.
یاد بگیری که گاهی نبودنِ کسی، بهتر از بودنِ بی‌فایده‌ست.

تو می‌ری، می‌ری تا خودت رو پیدا کنی.
و من؟
من همیشه همون نقطه‌ی شروعم، همون آغوش امن، همون صدای آرامی که می‌گه:
"برو، اما بدون که همیشه می‌تونی برگردی."
(گفت و گوی خیالی من و تیرانا دختر رویام)

#کوکی
#کوکی_اورئو
...