عکس سفارشی دخترونه

سفارشی دخترونه

۴ هفته پیش
لیلا پارت ۲

⁨ولی مادرم پیغام داد که دیگر دختری به اسم لیلا ندارد…

هرجور بود زندگی‌ام را جمع کردم.
کار پیدا کردم، ولی هنوز پدر برایم هر ماه پولی می‌فرستاد و می‌خواست که به خانه برگردم.

دلم برای او و مادر تنگ شده بود،
اما غرورم اجازه نمی‌داد برگردم؛ شاید هم خجالت می‌کشیدم…

تا آن‌که یک روز مادرم بعد از سال‌ها زنگ زد…
با خوشحالی گفتم: «جانم؟»
و او، میان گریه‌هایش گفت:
«می‌تونی سرت رو بالا بگیری…
دیگه پدرت زنده نیست…»

من هم همان روز مُردم.
از عذاب دلخوشی‌های کوچکی که از پدرم گرفتم…
مثل سلامِ صبگاهی‌ام
دادنِ یک لیوان آب موقع خستگی‌هایش
بوسیدنم از شوق رفتن به دانشگاه
پرسیدن حالش
در آغوش گرفتنش…

من خودم، با غرور و عقده‌های بی‌انتهایم، پدر مظلومم را کشتم و نمی‌دانستم…

حالا چهل و چندساله شده‌ام
و هنوز مادرم اجازه نداده است به خانه برگردم…
و من، تا ابد برای روزهایی که هر ثانیه‌اش پدرم را از دست داده‌ام، گریه خواهم کرد…⁩
...