
Zina
دستور پخت ها
عکس ها
دستور پختی یافت نشد

خورش بامیه
۵ ساعت پیش
#قرارمعنوی
#شهیددفاع-مقدس-مهدی-خندان
نام: مهدی خندان
ولادت: عاشورای 1341
شهادت: اربعین 1362
«به آیندگان بگویید چطور مهدی خندان آن شیر کوهستان بر فراز قله های کانی مانگا، مردانه جنگید تا به شهادت رسید.» این جمله را شهید همت درباره او گفت.
شهید «مهدی خندان» سال ۱۳۴۱ در روستای سبو بزرگ از توابع لواسان کوچک چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۸ آذر ۱۳۶۲ برابر با سالروز اربعین حسینی، در مرحله سوم عملیات «والفجر ۴» در ارتفاعات کانیمانگا، هنگام عبور از میدان مین و سیمهای خاردار، توسط تیربار دشمن مورد هدف قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرازهايي از وصيت نامه:
قطره باشيد در سيل خروشان و شفاف انقلاب اسلامي و نه ريزه سنگ سردرگم و خاروخس شناور.
خميني حجت و دست هدايت خداست، پس واي بر ما اگر اطاعتش نکنيم.
#اللهم-صل-علی-محمد-و-آل-محمدوعجل-فرجهم
#شهیددفاع-مقدس-مهدی-خندان
نام: مهدی خندان
ولادت: عاشورای 1341
شهادت: اربعین 1362
«به آیندگان بگویید چطور مهدی خندان آن شیر کوهستان بر فراز قله های کانی مانگا، مردانه جنگید تا به شهادت رسید.» این جمله را شهید همت درباره او گفت.
شهید «مهدی خندان» سال ۱۳۴۱ در روستای سبو بزرگ از توابع لواسان کوچک چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۸ آذر ۱۳۶۲ برابر با سالروز اربعین حسینی، در مرحله سوم عملیات «والفجر ۴» در ارتفاعات کانیمانگا، هنگام عبور از میدان مین و سیمهای خاردار، توسط تیربار دشمن مورد هدف قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرازهايي از وصيت نامه:
قطره باشيد در سيل خروشان و شفاف انقلاب اسلامي و نه ريزه سنگ سردرگم و خاروخس شناور.
خميني حجت و دست هدايت خداست، پس واي بر ما اگر اطاعتش نکنيم.
#اللهم-صل-علی-محمد-و-آل-محمدوعجل-فرجهم
...

دلمه برگ مو
۱ هفته پیش
#قرارمعنوی
#شهیدمدافع-حرم-جواد-الله-کرم
شهید جواد الله کرم می گفت: «مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم.»
شهید مدافع حرم «جواد اللهکرم» متولد دوم تیر ماه سال 1360 و اهل محله مهرآباد تهران بود. وی از مستشاران زبده نظامی و فرماندهان مقاومت بود که برای دفاع از حرم عمه سادات داوطلبانه به سوریه اعزام شد. او سهبار در سال های 93 و 94 در جریان جنگ سوریه مجروح شد. در جریان حمله نیروهای تکفیری به خانطومان در جنوب غرب حلب در زمان آتشبس در 19 اردیبهشت سال 95 به شهادت رسید. پیکر وی در منطقه ماند و در زمره شهدای جاویدالاثر قرار گرفت. پیکر مطهر شهید مدافع حرم" جواد اللهکرم" پس از چهار سال مفقودی طی عملیات تفحص پیکر شهدای مدافع حرم در منطقه خانطومان کشف و هویتش شناسایی شد. این پیکر مطهر 10 خرداد ماه 1399 به کشور بازگشت.
#شهیدمدافع-حرم-جواد-الله-کرم
شهید جواد الله کرم می گفت: «مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم.»
شهید مدافع حرم «جواد اللهکرم» متولد دوم تیر ماه سال 1360 و اهل محله مهرآباد تهران بود. وی از مستشاران زبده نظامی و فرماندهان مقاومت بود که برای دفاع از حرم عمه سادات داوطلبانه به سوریه اعزام شد. او سهبار در سال های 93 و 94 در جریان جنگ سوریه مجروح شد. در جریان حمله نیروهای تکفیری به خانطومان در جنوب غرب حلب در زمان آتشبس در 19 اردیبهشت سال 95 به شهادت رسید. پیکر وی در منطقه ماند و در زمره شهدای جاویدالاثر قرار گرفت. پیکر مطهر شهید مدافع حرم" جواد اللهکرم" پس از چهار سال مفقودی طی عملیات تفحص پیکر شهدای مدافع حرم در منطقه خانطومان کشف و هویتش شناسایی شد. این پیکر مطهر 10 خرداد ماه 1399 به کشور بازگشت.
...

کمپوت آلو سیاه
۲ هفته پیش
#قرار-معنوی
#شهیدمدافع-حرم-مهدی-نوروزی
مادر شهید: قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی حالتهای معنوی خاصی برای من رخ میداد که طبیعی نبودند و احساس میکردم که فرزندی که قرار است به دنیا بیاید بسیار مورد توجه و لطف اهل بیت است.
سه ماه مانده بود که مهدی به دنیا بیاد خواب امام خمینی (ره) را دیدم و ایشان لباسی برای فرزندم آورده بود و گفتند زمانی که فرزندت به دنیا آمد این لباس را تنش کنید.
چند ماه بعد، یعنی دوهفته مانده به دنیا آمدن مهدی خواب دیدم چند زن با چادرهای عربی مشغول تمیز کردن خانهام هستند و با کلی اصرار از آنها خواستم که زحمت نکشند و اجازه بدهند که خودم خانه را تمیز کنم، در جواب اصرار من گفتند: «فرزندی که قرار است به دنیا بیایید فرزند ماست و ما برای کمک به تو آمدهایم.»
وقتی که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم این خانمها باید از اهل بیت امام حسین (ع) باشند و برای مهدی من آمده بودند. اتفاقات قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی آنقدر عجیب بود که یقین کرده بودم که اهل بیت برای کار مهمی انتخابش کردند....
#اللهمَّ_صلِّ_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجِّل_فرجهم
#شهیدمدافع-حرم-مهدی-نوروزی
مادر شهید: قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی حالتهای معنوی خاصی برای من رخ میداد که طبیعی نبودند و احساس میکردم که فرزندی که قرار است به دنیا بیاید بسیار مورد توجه و لطف اهل بیت است.
سه ماه مانده بود که مهدی به دنیا بیاد خواب امام خمینی (ره) را دیدم و ایشان لباسی برای فرزندم آورده بود و گفتند زمانی که فرزندت به دنیا آمد این لباس را تنش کنید.
چند ماه بعد، یعنی دوهفته مانده به دنیا آمدن مهدی خواب دیدم چند زن با چادرهای عربی مشغول تمیز کردن خانهام هستند و با کلی اصرار از آنها خواستم که زحمت نکشند و اجازه بدهند که خودم خانه را تمیز کنم، در جواب اصرار من گفتند: «فرزندی که قرار است به دنیا بیایید فرزند ماست و ما برای کمک به تو آمدهایم.»
وقتی که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم این خانمها باید از اهل بیت امام حسین (ع) باشند و برای مهدی من آمده بودند. اتفاقات قبل از به دنیا آمدن آقا مهدی آنقدر عجیب بود که یقین کرده بودم که اهل بیت برای کار مهمی انتخابش کردند....
#اللهمَّ_صلِّ_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجِّل_فرجهم
...

نودل ساده
۳ هفته پیش
#قرار-معنوی
#شهیداحمدمکیان
#اللهم-عجل-لولیک-الفرج
احمد خیلی با قرآن انس داشت. به حرم زیاد میرفت و قرآن میخواند. در ماشین قرآن را تکرار میکرد و بعضی اوقات چله میگرفت و در حرم و جمکران قرآن میخواند...
همیشه به دنبال حقیقت میگشت. اگر در موضوعی به دنبال حقیقت میرفت تا اصل واقعیت را پیدا نمیکرد نظری نمیداد. اگر هم قبلاً نظر اشتباهی داده بود میگفت اشتباه کرده ام و الان درستش این است. رهبر را بالاترین مقام خودش بعد از ائمه قرار داده بود که باید حرفش را گوش داد و توصیه میکرد اگر میخواهیم پیشرفت کنیم باید پشت سر رهبر باشیم.
یکی دیگر از ویژگیهایش این بود که سعی میکرد تا جایی که میتواند آداب اسلامی را رعایت کند به خصوص در رابطه با جوانها و بزرگترها سعی میکرد کسی از او اشکال نگیرد. میگفت ما که از خانوادهای مذهبی و روحانی هستیم اگر اشکال داشته باشیم دیگر از بقیه مردم نباید انتظار داشته باشیم. مقید به این اخلاق بود که کاری نکند تا کسی از دستش ناراحت شود. این چهار ویژگی را خیلی رعایت میکرد و به برادرهایش هم تأکید میکرد که رعایت کنند.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
#شهیداحمدمکیان
#اللهم-عجل-لولیک-الفرج
احمد خیلی با قرآن انس داشت. به حرم زیاد میرفت و قرآن میخواند. در ماشین قرآن را تکرار میکرد و بعضی اوقات چله میگرفت و در حرم و جمکران قرآن میخواند...
همیشه به دنبال حقیقت میگشت. اگر در موضوعی به دنبال حقیقت میرفت تا اصل واقعیت را پیدا نمیکرد نظری نمیداد. اگر هم قبلاً نظر اشتباهی داده بود میگفت اشتباه کرده ام و الان درستش این است. رهبر را بالاترین مقام خودش بعد از ائمه قرار داده بود که باید حرفش را گوش داد و توصیه میکرد اگر میخواهیم پیشرفت کنیم باید پشت سر رهبر باشیم.
یکی دیگر از ویژگیهایش این بود که سعی میکرد تا جایی که میتواند آداب اسلامی را رعایت کند به خصوص در رابطه با جوانها و بزرگترها سعی میکرد کسی از او اشکال نگیرد. میگفت ما که از خانوادهای مذهبی و روحانی هستیم اگر اشکال داشته باشیم دیگر از بقیه مردم نباید انتظار داشته باشیم. مقید به این اخلاق بود که کاری نکند تا کسی از دستش ناراحت شود. این چهار ویژگی را خیلی رعایت میکرد و به برادرهایش هم تأکید میکرد که رعایت کنند.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
...

چغور پغور
۴ هفته پیش
#قرار-معنوی
#شهید-مصطفی-نبی-لو
29 مهر، سالروز شهادت شهید مدافع حرم مصطفی نبیلو در منطقه دیرالزور سوریه است.
مصطفی نبیلو سال 1345 متولد شد. دوران جوانیاش که همزمان با روزهای دفاع مقدس و دفع تهاجمات رژیم بعث عراق علیه ایران بود، او را که جوانی انقلابی و تربیتیافته مکتب دین و اسلام بود، به جبهههای دفاع مقدس کشاند. در همین ایام چندین بار مجروح شد. در یکی از این مجروح شدنها فکش به شدت آسیب دید تا جایی مدتها به سختی غذا میخورد و مجبور بودند غذا را با نی به او بدهند.
نبی لو در سال 69 با «رقیه ایاسه» ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو دختر به نامهای «طیبه» و «سعیده» و یک پسر به نام «میثم» است.
او که در کمیته امداد امام خمینی (ره) مشغول به کار شد، به واسطه انتقال محل کار از تهران به قم مهاجرت کرد و 12 سال در جوار حرم حضرت معصومه (س) در شهرک پردیسان ساکن شد.
با شروع جنگ در سوریه داوطلب رفتن به جبهه شد. این شور و اشتیاق برای دفاع از حرم آل الله پس از شهادت خواهرزادهاش شهید «مسعود عسکری» دوچندان شد، تا اینکه توانست پس از 9 ماه انتظار به عنوان نیروی فنی ـ مهندسی عازم جبهه سوریه شد. او در اولین اعزامش به سوریه در دومین روز از این سفر از ناحیه شکم به شدت مجروح شد و تا هفت ماه تحت مداوا بود که او را از حضور در میدانهای جنگ بازداشت.
نبیلو پس از چهارمین اعزامش به سوریه روز شنبه 29 مهر سال 96 در منطقه دیرالزور توسط تکتیراندازان تکفیری به شهادت رسید.
نبیلو در آخرین صحبتها با خواهرش گفته بود که ما مدافعان حرم نیستیم بلکه ما زمینه سازان ظهوریم و تا ظهور آقا امام زمان (عج) به مبارزه ادامه میدهیم. سوریه و عراق با جنگ با اسرائیل در فلسطین اشغالی هم فرقی ندارد، هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجا هستیم. ما برای زمینهسازی ظهور آمادهایم، پس ما فقط مدافع حرم نیستیم، چون امروز خدا را شکر حرمها در امنیت هستند، ما زمینه ساز ظهوریم.
همسر شهید نبیلو در نوشتهای تعریف کرده است: هر دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه (سلامالله علیها) بودیم. دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمیگشتیم، گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز! گفتم چرا؟ گفت چون همیشه موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه (س) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب (س) نوکری کنم. ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب (س).
من هم خندیدیم و گفتم خب چه فرقی کرد؟ گفت: اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.
#شهید-مصطفی-نبی-لو
29 مهر، سالروز شهادت شهید مدافع حرم مصطفی نبیلو در منطقه دیرالزور سوریه است.
مصطفی نبیلو سال 1345 متولد شد. دوران جوانیاش که همزمان با روزهای دفاع مقدس و دفع تهاجمات رژیم بعث عراق علیه ایران بود، او را که جوانی انقلابی و تربیتیافته مکتب دین و اسلام بود، به جبهههای دفاع مقدس کشاند. در همین ایام چندین بار مجروح شد. در یکی از این مجروح شدنها فکش به شدت آسیب دید تا جایی مدتها به سختی غذا میخورد و مجبور بودند غذا را با نی به او بدهند.
نبی لو در سال 69 با «رقیه ایاسه» ازدواج کرد که ثمره این ازدواج دو دختر به نامهای «طیبه» و «سعیده» و یک پسر به نام «میثم» است.
او که در کمیته امداد امام خمینی (ره) مشغول به کار شد، به واسطه انتقال محل کار از تهران به قم مهاجرت کرد و 12 سال در جوار حرم حضرت معصومه (س) در شهرک پردیسان ساکن شد.
با شروع جنگ در سوریه داوطلب رفتن به جبهه شد. این شور و اشتیاق برای دفاع از حرم آل الله پس از شهادت خواهرزادهاش شهید «مسعود عسکری» دوچندان شد، تا اینکه توانست پس از 9 ماه انتظار به عنوان نیروی فنی ـ مهندسی عازم جبهه سوریه شد. او در اولین اعزامش به سوریه در دومین روز از این سفر از ناحیه شکم به شدت مجروح شد و تا هفت ماه تحت مداوا بود که او را از حضور در میدانهای جنگ بازداشت.
نبیلو پس از چهارمین اعزامش به سوریه روز شنبه 29 مهر سال 96 در منطقه دیرالزور توسط تکتیراندازان تکفیری به شهادت رسید.
نبیلو در آخرین صحبتها با خواهرش گفته بود که ما مدافعان حرم نیستیم بلکه ما زمینه سازان ظهوریم و تا ظهور آقا امام زمان (عج) به مبارزه ادامه میدهیم. سوریه و عراق با جنگ با اسرائیل در فلسطین اشغالی هم فرقی ندارد، هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجا هستیم. ما برای زمینهسازی ظهور آمادهایم، پس ما فقط مدافع حرم نیستیم، چون امروز خدا را شکر حرمها در امنیت هستند، ما زمینه ساز ظهوریم.
همسر شهید نبیلو در نوشتهای تعریف کرده است: هر دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه (سلامالله علیها) بودیم. دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمیگشتیم، گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز! گفتم چرا؟ گفت چون همیشه موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه (س) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب (س) نوکری کنم. ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب (س).
من هم خندیدیم و گفتم خب چه فرقی کرد؟ گفت: اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.
...

شکلات نخودچی
۲ ماه پیش
#قرار-معنوی
#شهید-محمد-بلباسی
شهید «محمد بلباسی» سال ۱۳۵۷ در شهرستان «قائمشهر» متولد شد. وی پس از گذراندن دوران تحصیل خود، وارد دانشگاه شد و دوران دانشجویی خود را در رشته «متالوژی» دانشگاه مشهد گذراند و سپس به زادگاهش بازگشت. شهید «بلباسی» مجاهدی بود که در طول زندگی پربرکت خود، نقش موثری در اردویهای جهادی و راهیان نور ایفا کرد و در انجام این کارها سر از پا نمیشناخت.
شهید «بلباسی» تیم «خادمان شهدای مازندران» را تشکیل داد که پس از ثبت نام افراد علاقهمند، کار خادمی زائران اردوهای راهیان نور را برعهده گرفتند. صندوق خیرخواهانه «امام زمان (عج)» قائمشهر نیز با هدف جمعآوری کمکهای خیّران برای محرومان، توسط وی پایهگذاری شد که امروز با همت دوستان او، فعالیت آن ادامه دارد.
شهید «بلباسی» فروردین سال ۹۵ بههمراه دیگر رزمندگان مازندران، برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مبارزه با تکفیریها عازم سوریه شد و در ۱۷ اردیبهشت همان سال، بههمراه ۱۲ شهید مدافع حرم دیگر، در منطقه «خانطومان» به شهادت رسید.
#اللَّهمَّ_عجِّل_لولیِّک_الفرج
___________________________________
#قرارمعنوی
#شهیدمحمدبلباسی
#شکلات-نخودچی با دستور خوب کاربر عزیز سلوی
#شهید-محمد-بلباسی
شهید «محمد بلباسی» سال ۱۳۵۷ در شهرستان «قائمشهر» متولد شد. وی پس از گذراندن دوران تحصیل خود، وارد دانشگاه شد و دوران دانشجویی خود را در رشته «متالوژی» دانشگاه مشهد گذراند و سپس به زادگاهش بازگشت. شهید «بلباسی» مجاهدی بود که در طول زندگی پربرکت خود، نقش موثری در اردویهای جهادی و راهیان نور ایفا کرد و در انجام این کارها سر از پا نمیشناخت.
شهید «بلباسی» تیم «خادمان شهدای مازندران» را تشکیل داد که پس از ثبت نام افراد علاقهمند، کار خادمی زائران اردوهای راهیان نور را برعهده گرفتند. صندوق خیرخواهانه «امام زمان (عج)» قائمشهر نیز با هدف جمعآوری کمکهای خیّران برای محرومان، توسط وی پایهگذاری شد که امروز با همت دوستان او، فعالیت آن ادامه دارد.
شهید «بلباسی» فروردین سال ۹۵ بههمراه دیگر رزمندگان مازندران، برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مبارزه با تکفیریها عازم سوریه شد و در ۱۷ اردیبهشت همان سال، بههمراه ۱۲ شهید مدافع حرم دیگر، در منطقه «خانطومان» به شهادت رسید.
#اللَّهمَّ_عجِّل_لولیِّک_الفرج
___________________________________
#قرارمعنوی
#شهیدمحمدبلباسی
#شکلات-نخودچی با دستور خوب کاربر عزیز سلوی
...

خاگینه تبریزی (آجیلی)
۱ اردیبهشت ۱
#قرارمعنوی
#شهید_مدافع_حرم_هادی_کجباف
#افطار روز ۱۸ ماه مبارک رمضان
شهید کجباف از اولین نیروهای داوطلبی بود که پس از هجوم تکفیری ها به حریم اهل البیت(ع) در سوریه داوطلبانه به میدان نبرد رفت و با حضور در کنار مدافعان حرم حضرت زینب (س) ضربات سنگینی بر پیکر تروریست ها وارد کرد.
سردار شهید حاج هادی کجباف یکی از مستشاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کشور سوریه بود که در حال کمک به هدایت عملیات نظامی ارتش سوریه علیه گروههای تروریستی تکفیری ارتش آزاد و القاعده در سوریه (جبهه النصره) پس از قرار گرفتن در محاصره و نبردی جانانه با دشمن به همراه عده ای از رزمندگان دلاور "تیپ سرافراز فاطمیون ، دفاع وطنی و ارتش سوریه" بال در بال ملائک گشوده و با کاروان عاشورائیان پیوست
ایشان در زمان هشت سال دفاع مقدس ملت ایران در مقابل تجاوز صدام مقبور در سمت معاون فرماندهی گردان مالک اشتر (شوشتر) لشگر 7 ولی عصر(عج) به دفاع از حریم اسلام و ایران برخاسته و از جانبازان سرافراز آن دوران پر افتخار و عزت نیز محسوب می شدند
وی که شجاعتش در جبهه های نبرد با تروریسم تکفیری مانند ۸سال دفاع مقدس مثال زدنی بود به همراه "سرار شهید حاج روزبه هلیسایی" از رزمندگان دلاور خوزستان ،"سردار شهید حسین بادپا" از رزمندگان قدیمی استان کرمان ، "شهید حجه الاسلام مهدی مالامیر از روحانیون لشکر فاطمیون"در منطقه "بصری الحریر" واقع در حاشیه شمال شرقی استان "درعا" در جنوب سوریه به شهادت رسیدند.
______________________________________
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
#لیلهٌ_القَدر_خَیرٌ_مِن_الف_شَهر
🔸شب پذیرش توبهها به احترام علی (علیه السلام)🔸
خداوند، هم در روز ضربت علی و هم در روز شهادتش، به احترام علی (علیه السلام)، توبۀ خیلیها را قبول میکند. دیشب توبههای بسیاری پذیرفته شد و فردا شب هم همین طور خواهد بود. این قانون خداست.این دو شب مقدمۀ شب سوم هستند. شب قدر سوم از دستتان نرود. لَیلَهُ القَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهرٍ (سورۀ قدر آیه 3).
❓چرا خدا شب قدر را از هزار ماه برتر کرده است؟؟
انسانی را فرض کنید که صد سال سن داشته باشد و در این سن تازه از خواب غفلت بیدار شده است و میگوید، صد سال از عمرم به هدر رفت، چطور گذشته را تدارک کنم؟!
خداوند شب قدر را برای همین گذاشته است. تو بیا تدارک کن، ما ثواب هزار ماه را یعنی هشتاد و چهار سال را به تو میدهیم. یک شب قدر را به یاد خدا سپری کن، در قبال آن، هشتاد و چهار سال به یاد من هستی. چرا خداوند این کار را میکند؟ این از خوش مرامی و بزرگی اوست. میداند که نمیتوانیم جبران کنیم، یک شب را گذاشته است که این یک شب را قدر بدانیم.
«هیچ مولایی نسبت به بندگانش این طور رفتار نمیکند.» امامان ما راست گفتهاند:« فَلَمْ آر مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْک»: خدایا هیچ مولای کریمی چون تو ندیدهام که صبور باشد و بندۀ پستی چون من را تحمل کند.
#اللَّهمَّ_عجِّل_لولیِّک_الفرج
--------------------------------------------------
#خاگینه #تبریزی #(آجیلی)
با دستور کاربر عزیز #چشم-عسلی
#شهید_مدافع_حرم_هادی_کجباف
#افطار روز ۱۸ ماه مبارک رمضان
شهید کجباف از اولین نیروهای داوطلبی بود که پس از هجوم تکفیری ها به حریم اهل البیت(ع) در سوریه داوطلبانه به میدان نبرد رفت و با حضور در کنار مدافعان حرم حضرت زینب (س) ضربات سنگینی بر پیکر تروریست ها وارد کرد.
سردار شهید حاج هادی کجباف یکی از مستشاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کشور سوریه بود که در حال کمک به هدایت عملیات نظامی ارتش سوریه علیه گروههای تروریستی تکفیری ارتش آزاد و القاعده در سوریه (جبهه النصره) پس از قرار گرفتن در محاصره و نبردی جانانه با دشمن به همراه عده ای از رزمندگان دلاور "تیپ سرافراز فاطمیون ، دفاع وطنی و ارتش سوریه" بال در بال ملائک گشوده و با کاروان عاشورائیان پیوست
ایشان در زمان هشت سال دفاع مقدس ملت ایران در مقابل تجاوز صدام مقبور در سمت معاون فرماندهی گردان مالک اشتر (شوشتر) لشگر 7 ولی عصر(عج) به دفاع از حریم اسلام و ایران برخاسته و از جانبازان سرافراز آن دوران پر افتخار و عزت نیز محسوب می شدند
وی که شجاعتش در جبهه های نبرد با تروریسم تکفیری مانند ۸سال دفاع مقدس مثال زدنی بود به همراه "سرار شهید حاج روزبه هلیسایی" از رزمندگان دلاور خوزستان ،"سردار شهید حسین بادپا" از رزمندگان قدیمی استان کرمان ، "شهید حجه الاسلام مهدی مالامیر از روحانیون لشکر فاطمیون"در منطقه "بصری الحریر" واقع در حاشیه شمال شرقی استان "درعا" در جنوب سوریه به شهادت رسیدند.
______________________________________
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
#لیلهٌ_القَدر_خَیرٌ_مِن_الف_شَهر
🔸شب پذیرش توبهها به احترام علی (علیه السلام)🔸
خداوند، هم در روز ضربت علی و هم در روز شهادتش، به احترام علی (علیه السلام)، توبۀ خیلیها را قبول میکند. دیشب توبههای بسیاری پذیرفته شد و فردا شب هم همین طور خواهد بود. این قانون خداست.این دو شب مقدمۀ شب سوم هستند. شب قدر سوم از دستتان نرود. لَیلَهُ القَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهرٍ (سورۀ قدر آیه 3).
❓چرا خدا شب قدر را از هزار ماه برتر کرده است؟؟
انسانی را فرض کنید که صد سال سن داشته باشد و در این سن تازه از خواب غفلت بیدار شده است و میگوید، صد سال از عمرم به هدر رفت، چطور گذشته را تدارک کنم؟!
خداوند شب قدر را برای همین گذاشته است. تو بیا تدارک کن، ما ثواب هزار ماه را یعنی هشتاد و چهار سال را به تو میدهیم. یک شب قدر را به یاد خدا سپری کن، در قبال آن، هشتاد و چهار سال به یاد من هستی. چرا خداوند این کار را میکند؟ این از خوش مرامی و بزرگی اوست. میداند که نمیتوانیم جبران کنیم، یک شب را گذاشته است که این یک شب را قدر بدانیم.
«هیچ مولایی نسبت به بندگانش این طور رفتار نمیکند.» امامان ما راست گفتهاند:« فَلَمْ آر مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْک»: خدایا هیچ مولای کریمی چون تو ندیدهام که صبور باشد و بندۀ پستی چون من را تحمل کند.
#اللَّهمَّ_عجِّل_لولیِّک_الفرج
--------------------------------------------------
#خاگینه #تبریزی #(آجیلی)
با دستور کاربر عزیز #چشم-عسلی
...

حلوای هویج
۲۵ فروردین ۱
#افطار روز یازدهم ماه مبارک رمضان
#قرارمعنوی
#شهیدعلی-حیدری
شهید علی حیدری در یک خانواده معتقد به فرهنگ اسلام به دنیا آمد. پدرش اهل همدان بود که بعد از ازدواج با مادر سنندجی اش در کردستان به استخدام ارتش در آمد تا بازنشسته شد و بعد از بازنشستگی به تهران مهاجرت کرد. علی دوران نوجوانی خود را با بچه های مسجد و کارهای فرهنگی و تشکیل کانون فرهنگی و کتابخانه مساجد منطقه خرانه تهران گذراند؛ اما اوج اعتلای روحی ایشان در دوره شش ماهه ای اتفاق افتاد که با آیت الله حق شناس آشنا شد و آن عارف بزرگوار، مسیر سیر و سلوک را با برنامه سلوکی برایش فراهم کرد.
اولین بار علی در اواخر سال ۱۳۶۱ به منطقه سقز اعزام شد. در سال ۶۲ به عنوان خطاط و طراح چهره شهدا به جنوب اعزام شد. در اواخر سال ۶۳ جمعی تبلیغات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شد و ماه پایانی حیاتش را در گردان تخریب لشکر ۲۷ در پادگان دوکوهه مشغول آموزش و فعالیت شد.
علی حیدری همراه گروه هفده نفره از رزمندگان تخریب بر اثر بمباران شیمیایی در عملیات بدر؛ هم چنان که مژده اش را از امام رضا (ع) دریافت کرده بود، به شهادت رسید.
علی تمام اعضا و جوارحش را در کنترل خود داشت و دفترچه ای داشت که به حسابرسی از اعمال خود می پرداخت که نامش را "طریق پرواز" گذاشته بود
علی با امتیازهای منفی و مثبتی که برای خود درنظر می گرفت، اعمالش را تحت نظر داشت و از این طریق به خود تذکر می داد.
علی در وصیت نامه اش دائماً می گوید امام را دعا کنید یعنی خیلی امام را دوست داشت. خیلی اعتقاد به ولایت پذیری داشت. اینکه می گویند ذوب در ولایت، او واقعاً ذوب در ولایت بود. انسان با ارزش ترین چیزی که دارد، جانش است وایشان خیلی راحت جانش را در اختیار امام قرارمی داد.
#قرارمعنوی
#شهیدعلی-حیدری
شهید علی حیدری در یک خانواده معتقد به فرهنگ اسلام به دنیا آمد. پدرش اهل همدان بود که بعد از ازدواج با مادر سنندجی اش در کردستان به استخدام ارتش در آمد تا بازنشسته شد و بعد از بازنشستگی به تهران مهاجرت کرد. علی دوران نوجوانی خود را با بچه های مسجد و کارهای فرهنگی و تشکیل کانون فرهنگی و کتابخانه مساجد منطقه خرانه تهران گذراند؛ اما اوج اعتلای روحی ایشان در دوره شش ماهه ای اتفاق افتاد که با آیت الله حق شناس آشنا شد و آن عارف بزرگوار، مسیر سیر و سلوک را با برنامه سلوکی برایش فراهم کرد.
اولین بار علی در اواخر سال ۱۳۶۱ به منطقه سقز اعزام شد. در سال ۶۲ به عنوان خطاط و طراح چهره شهدا به جنوب اعزام شد. در اواخر سال ۶۳ جمعی تبلیغات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) شد و ماه پایانی حیاتش را در گردان تخریب لشکر ۲۷ در پادگان دوکوهه مشغول آموزش و فعالیت شد.
علی حیدری همراه گروه هفده نفره از رزمندگان تخریب بر اثر بمباران شیمیایی در عملیات بدر؛ هم چنان که مژده اش را از امام رضا (ع) دریافت کرده بود، به شهادت رسید.
علی تمام اعضا و جوارحش را در کنترل خود داشت و دفترچه ای داشت که به حسابرسی از اعمال خود می پرداخت که نامش را "طریق پرواز" گذاشته بود
علی با امتیازهای منفی و مثبتی که برای خود درنظر می گرفت، اعمالش را تحت نظر داشت و از این طریق به خود تذکر می داد.
علی در وصیت نامه اش دائماً می گوید امام را دعا کنید یعنی خیلی امام را دوست داشت. خیلی اعتقاد به ولایت پذیری داشت. اینکه می گویند ذوب در ولایت، او واقعاً ذوب در ولایت بود. انسان با ارزش ترین چیزی که دارد، جانش است وایشان خیلی راحت جانش را در اختیار امام قرارمی داد.
...

فرنی
۲۷ اسفند ۰
#قرار_معنوی
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان می کند
نیمه شعبان ۱۴۴۳ 🌸🌸🌸 ۱۴۰۰/۱۲/۲۷
اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمایید
عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود
زمان جنگ توی محله ی ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود ، خیلی ها مسخره اش می کردند
یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ” غلامرضا اکبری “
عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ” شهید عبدالمطلب اکبری “
ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن
عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم ، بنده خدا هیچی نگفت
فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش رو پاک کرد.
بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت… فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش
.
10 روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند
جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرش کردیم
وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود
نوشته بود:
” بسم الله الرحمن الرحیم “
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدند…
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند…
یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف میزدم …
آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد...
راوی حجت الاسلام انجوی نژاد
منبع: هفته نامه صبح صادق شماره ۵۴۰
#قرارمعنوی
#شهیدعبدالمطلب-اکبری
#اللهم-عجل-لولیک-الفرج
#شهید_عبدالمطلب_اکبری
مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان می کند
نیمه شعبان ۱۴۴۳ 🌸🌸🌸 ۱۴۰۰/۱۲/۲۷
اومد کنارم نشست و گفت: حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟
گفتم: بفرمایید
عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: اسمش عبدالمطلب اکبری بود
زمان جنگ توی محله ی ما مکانیکی می کرد و چون کر و لال بود ، خیلی ها مسخره اش می کردند
یه روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ” غلامرضا اکبری “
عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ” شهید عبدالمطلب اکبری “
ما تا این کارش رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردن
عبدالمطلب هم وقتی دید مسخره اش می کنیم و بهش می خندیم ، بنده خدا هیچی نگفت
فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش رو پاک کرد.
بعد سرش رو انداخت پائین و آروم از کنارمون پاشد و رفت… فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش
.
10 روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردند
جالب اینجا بود که دقیقا همونجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخرش کردیم
وصیت نامه اش خیلی سوزناک بود
نوشته بود:
” بسم الله الرحمن الرحیم “
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدند…
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم ، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند…
یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف میزدم …
آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد...
راوی حجت الاسلام انجوی نژاد
منبع: هفته نامه صبح صادق شماره ۵۴۰
#قرارمعنوی
#شهیدعبدالمطلب-اکبری
#اللهم-عجل-لولیک-الفرج
...

آبگوشت دیزی
۲۰ اسفند ۰
#قرار_معنوی
#شهید_روح_الله_قربانی
سال گذشته که «دلتنگ نباش!» چاپ شد، این کتاب به دست رهبر انقلاب رسید و ایشان پس از مطالعه در کتاب ابتدایی نوشتند:
«بسمه تعالی، سلام و رضوان خدا بر شهید عزیز روحالله قربانی. از همسر شهید باید به خاطر فرستادن این کتاب و از ایشان و خانم مولائی به خاطر این اثر تشکر شود. ۹۷/۹/۲۸»
کتاب «دلتنگ نباش!» که در سال ۹۶توسط انتشارات «روایت فتح» به چاپ رسیده، فرازی هایی از زندگانی شهید روح الله قربانی است و از مصاحبه های مؤلف با همسر شهید و نزدیکان ایشان برخوردار است.
#شهید_روح_الله_قربانی
سال گذشته که «دلتنگ نباش!» چاپ شد، این کتاب به دست رهبر انقلاب رسید و ایشان پس از مطالعه در کتاب ابتدایی نوشتند:
«بسمه تعالی، سلام و رضوان خدا بر شهید عزیز روحالله قربانی. از همسر شهید باید به خاطر فرستادن این کتاب و از ایشان و خانم مولائی به خاطر این اثر تشکر شود. ۹۷/۹/۲۸»
کتاب «دلتنگ نباش!» که در سال ۹۶توسط انتشارات «روایت فتح» به چاپ رسیده، فرازی هایی از زندگانی شهید روح الله قربانی است و از مصاحبه های مؤلف با همسر شهید و نزدیکان ایشان برخوردار است.
...

آش میوه
۱۳ اسفند ۰
#قرار-معنوی
#شهید-امیر-حاجی-امینی
خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
داداشش می گه: یه بار نشسته بودم کنار مزارش؛ دیدم یه جوون اومد سر مزار و بهم گفت: شما با شهید نسبتی دارین؟ با اصرارش گفتم برادرشم. همینکه اینو شنید، گفت: ما اول مسلمون نبودیم، اما با اجبار مسلمون شدیم ولی از ته دلمون راضی نبودیم و شک داشتیم. تا یه بار اتفاقی عکس این شهید رو دیدم. واقعاً حس می کردم داره باهام حرف می زنه؛ طوری تاثیر روم گذاشت که از ته قلبم به اسلام ایمان آوردم و از اون به بعد همش سر مزارش میام….
بعد شهادتش یه نامه به دستمون رسید که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اینطور شروع می شد: “از اینکه به این فیض عظیم الهی نایل شدم، خدا را بسیار شکر گذارم…..”
دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه… ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه من می رم…..
همین دفعه بود که با خوردن یه خمپاره شهید شد.
همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی
———————————————————————
#آش میوه با دستور پخت عالی بانو Fateme.ch
ما در ساوه آشی شبیه این دستور داریم همراه سبزی آشی، که آش ترشی میگیم
#باسلوق سوغات شهر ساوه، دستپخت مادر شوهر عزیزم
#شهید-امیر-حاجی-امینی
خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
داداشش می گه: یه بار نشسته بودم کنار مزارش؛ دیدم یه جوون اومد سر مزار و بهم گفت: شما با شهید نسبتی دارین؟ با اصرارش گفتم برادرشم. همینکه اینو شنید، گفت: ما اول مسلمون نبودیم، اما با اجبار مسلمون شدیم ولی از ته دلمون راضی نبودیم و شک داشتیم. تا یه بار اتفاقی عکس این شهید رو دیدم. واقعاً حس می کردم داره باهام حرف می زنه؛ طوری تاثیر روم گذاشت که از ته قلبم به اسلام ایمان آوردم و از اون به بعد همش سر مزارش میام….
بعد شهادتش یه نامه به دستمون رسید که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اینطور شروع می شد: “از اینکه به این فیض عظیم الهی نایل شدم، خدا را بسیار شکر گذارم…..”
دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه… ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه من می رم…..
همین دفعه بود که با خوردن یه خمپاره شهید شد.
همه آرزویم این است که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم، برسم به آرزویی
———————————————————————
#آش میوه با دستور پخت عالی بانو Fateme.ch
ما در ساوه آشی شبیه این دستور داریم همراه سبزی آشی، که آش ترشی میگیم
#باسلوق سوغات شهر ساوه، دستپخت مادر شوهر عزیزم
...
دستورپخت های پیشنهادی

کوکوی پیاز

کوکو ماست

طرز پخت برنج با ماکروویو

کیک تخته ای تابه ای

کوکی خرمایی معمول
