S.Sh
S.Sh

دستور پختی یافت نشد

کیک بسبوسه
S.Sh
۳۱

کیک بسبوسه

۴ شهریور ۰۲
یه کیک ساده وخوشمزه ومحشر با دستور حدیث سلطانی عزیز
ممنون از ایشون
...
رولت خرما وبیسکوئیت
بادستور مامی کیارش وکیارا
S.Sh
۱۸
یک خیابان کرده مجنونم تو می دانی کجاست
آن خیابان کوی جانان قطعه ای از کربلاست

یک خیابان دل ربوده از تمام عاشقان
هست آنجا جای پای مهدی صاحب زمان

یک خیابان گشته تنها جلوه گاه عالمین
یک طرف قبر اباالفضل یک طرف قبر حسین

کاش در بین دو شاهد عمر پایان می گرفت
کاش جانم را اجل در آن خیابان می گرفت

ازما که گذشت… الهی هیچ کس از سفر جا نمونه
از ما که گذشت… الهی هیچکی دیگه تنها نمونه…
دلم بد جوری شکست، هر کاری کردم نشد که برم
آقا این همه زائر؛ زیادی بودم نبردیم حرم؟

چندساله درانتظار زیارت اربعینم ولی هرسال به دلیلی جامیمونم...
دوسالی ام هست بخاطر شرایط کرونا
بااین حال الحمدالله شرایط بهتر شده وامیدی هست ان شاءالله این مریضی ریشه کن بشه واربعین سال آینده آرزوی سفر اربعین به دل جامونده هاش نمونه و خدا قسمت وروزی آرزومنداش کنه.
«اللهم عجل لولیک الفرج»

(وتشکروسپاس فراوان از مژگان عزیز مامی کیارش وکیارا بابت دستور پختای بی نقص وعالیشون وهمینطور این رولت خرمای بی نظیر
همیشه دعاگوشون هستم
جهت شادی روح مادرهمسرشون فاتحه با صلوات)


...
شله زرد
S.Sh
۵۶

شله زرد

۳۱ خرداد ۰۰
أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ وَ اَللّٰهُ مَعَكُمْ (٣٥) محمد
شما برترید و خداوند با شماست
به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه كن .
كسي هست كه عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست اشكهاي تو را پاك مي كند و دستهايت را صميمانه مي فشارد.
تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت .
و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند .
باور كن كه با او هرگز تنها نيستي.
فقط كافيست عاشقانه به آسمان نگاه کنی...
زندگیتون سرشار از حس خدایی ❤️🙏
...
شکم پاره
ببخشیدساده بدون تزیین...
S.Sh
۲۳


🌿🌿🌱🌿🌱🌿
باور نميكنم خدا به كسي بگويد:
" نه...! "
خدا فقط سه پاسخ دارد:
١- چشم....
٢- یه کم صبر کن....
٣- پيشنهاد بهتري برايت دارم....
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...
شاید خداست که در آغوشش می فشاردت
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!
صبر اوج احترام به حکمت خداست...


...
سالادماکارونی نهار امروز من
S.Sh
۴۷
داستان نامگذاری امام حسین(ع)
امام حسین علیه السلام دومین ثمره پیوند آسمانی حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)
در سوم شعبان سال چهارم هجرت در مدینه دیده به جهان گشود.
پدر بزرگوار ايشان امير المؤمنين على(عليه السلام) و مادر ايشان حضرت فاطمه(س)سيد زنان اهل عالم است.
پس از آن كه عالم وجود به وجود ذى وجود ايشان منوّر شد پيامبر اكرم به حضرت على(عليه السلام) فرمود:چه نامى بر اين فرزندم نهادى؟
ايشان عرض كرد:ما در نام گذارى اين فرزند بر شما پيشى نمیگيريم.
پيامبر فرمود: من نيز در اين نام گذارى بر خداوند سبقت نمى گيرم.
پس از مدتى جبرئيل بر پيامبر نازل شد و عرضه داشت: يا رسول الله خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد:نسبت على به تو بمانند نسبت هارون به موسى است پس فرزندت را به نام فرزند هارون بنام.
پيامبر فرمود:نام فرزند هارون چه بود‌؟
جبرئيل عرض كرد:«شبير»
پيامبر فرمود: زبان ما عربى است او را به عربى چه بنامم؟
جبرئيل عرض کرد: او را ❤️حسیـــــــن❤️ بنام.
میلاد امام حسین
نور عالیمن
سالارشهیدان
فطرس ملک
سیدالشهدا
مبارک باد
ان شاءالله تو سال ۱۴۰۰برای همتون برات کربلا😍
...
ته چین مرغ
S.Sh
۴۰

ته چین مرغ

۲۵ اسفند ۹۹
* عقرب توی آبگوشت*

✍️ آقای شیخ حسین انصاریان می‌فرمود:
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه.
دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن.
سفره‌ی ناهار چیده شد: ماست، سبزی،نون.
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشت رو بیارن که یه کلاغی از راه رسیدرو سر این دیگ،ویه فضله انداخت تو دیگ آبگوشت،گفت: اون روز اردو برای ما شد زهر مار،توکوه گشنه بودیم،همه ماست و سبزی خوردیم.
خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا و لعن نفرین به کلاغ کردن.
گاهی هم می‌خندیدن ولی در اصل ناراحت بودن.
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن،دیگ رو که خالی کردن دیدیم یه عقرب سیاه ته دیگ هست!
همه خداروشکر کردن وگفتن اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو می‌خوردیم و همه‌مون می‌مردیم کسی هم نمی‌فهمید!

واگر اون عقرب را ندیده بودن، هنوز هم می‌گفتن یه روز رفتیم کوه خدا حال‌مون رو گرفت!
حالت رو نگرفت،جونت رو نجات داد!
خدا می‌دونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده‌شون چیه...

امام حسن عسکری -علیه السلام- فرمودند:

*هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند ،آن را در بر گرفته است*
تو ایام پرفیض وبرکت شعبان التماس دعا

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
...
دسرترکیه ای ورنگینک قالبی
S.Sh
۲۷
حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی


سلطان به وزیرگفت۳سوال میکنم فردا اگرجواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی.
سوال اول: خداچه میخورد؟
سوال دوم: خداچه می پوشد؟
سوال سوم: خداچه کارمیکند؟

وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود.
غلامی فهمیده وزیرک داشت.وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده اگرجواب ندهم برکنارمیشوم. اینکه: خداچه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کارمیکند؟
غلام گفت هرسه را میدانم اما دوجواب را الان میگویم وسومی رافردا خواهم گفت.
اما خداچه میخورد؟ خداغم بندهایش رامیخورد
اینکه چه میپوشد؟ خداعیبهای بندهای خودرامی پوشد
اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم.
فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد. سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی وزیرگفت این غلام من انسان فهمیده ایست جوابها را او داد.وزیر گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟
غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام.
...