این کوکی داستان داره اینو خواهرم درست کرده چون شوهرش خیلی کوکی دوستداره وقتی که داشت کوکی ها رو میزاشت توی فر یهو غش کرد همه با دادو بی داد رفتیم بالا سرش سریع رسوندیمش بیمارستان البته منو خواهربزرگترم خونه بودیم خلاصه من کوکی هارو گذاشتم توی فر هی مامان اینام نیومدن هی نیومدن تا کوکیا حاضر شد از فر دراوردم ریختم تو ظرف گذاشتم توی فر تا گرم بمونن یهویی زنگو زدن چشتون روز بد نبینه از پله ها بدوبدو میخواستم بیام پایین از 13پله افتادم پایین خداروشکر هیچیم نشد فقط زود تر رسیدم پایین درو باز کردم دیدم مامانم بایه قیافه ی خوشحال اومد تو گفتم چیشد مامان گفت داری خاله میشی اخرش این کوکیا شد شیرینی باردار شدن خواهرم
دوستون دارم
شاد باشید
...