عکس کته تماته
رامتین
۱۰۰
۱.۶k

کته تماته

۲۳ شهریور ۹۷
این کته تماته اصل نیست همون دمی گوجه است اصلش همونه که چندپست قبل گذاشتم.
پست قبلی از خونه پدربزرگم نوشتم وانبار یا زیرخانش که همیشه پر از آذوقه بود وخیلیا نگران بودن که نکنه ماهم یه قحطی پیش رو داشته باشیم.تا اونجا که من شنیدم انبار احتکار کننده ها پر پره وتا چندین سال قحطی نمیاد فقط براساس واکنش مردم به بازاروتقاضای زیادبرای بعضی از اجناس گرون وگرونتر میشه.پس نگران قحطی نباشیدچون محتکرین دلسوز وزحمت کش فکر همه جارو کردن وبرای سالهاجنس برامون انبار کردن😝
پدر بزرگم مرد دنیا دیده وپخته ای بود کلی داستان بلد بود از شاهنامه وبوستان وگلستان وکلیله ودمنه گرفته تا الا ماشالله هر حرفی وداستانی تعریف میکرد با مثل وشعر همراه بود وخوب به دل مینشست خیلی جاذبه داشت تو هر مهمانی کلی آدم از پیر وجوان دورش جمع میشدن وکلا سخنران قابلی بود البته تحصیلکرده هم بود دیپلم داشت اینی که میگم دیپلم برای هزار وسیصد ده وبیست وقبلش یعنی دکترا داشته اینم داستان جالبی داره رسیدم مینویسم.
یادمه پدر بزرگم از زمان قحطی جنگ جهانی دوم میگفت
چون انگلیسا کلی از آذوقه مردم را برای قشون خودشون تصاحب کرده بودن از طرفی هم روسها کلی از آذوقه های آذربایجان را گرفته بودن واین شده بود که مردم گرسنه مونده بودن.پدر بزرگم میگفت اگر قصابی گوسفندی گاوی میکشت یه تشت میزاشت زیر گردن حیوون تا خونش توش بریزه و یه لشکر ادم گرسنه کاسه بدست صف میکشیدن تا کمی از این خون بردارن وخودشون وخانوادشون راسیر کنن. تو اون زمان بزرگترین مشکل مردم نبود نان بوده چون ارد کم بوده تازه اونم مخلوط با خاک اره بوده که خودش کلی مشکل ساز بوده.اغلب مردم به اشتباه وبه ناچار لوبیا رو آرد میکردن وباهاش نان میپختن وقتی لوبیا با آب خوب پخته نشه وفقط ارد بشه گویا ماده ای سمی داره که شدیدا نفخ میاره در حدی که کشنده است وپدر بزرگم میگفت اجساد گووشه وکنار خیابان افتاده بودن باشکمهای بسیار باد کرده یا مثلا صبح میدیدی یه خانواده ده پانزده نفری همه مردن باشکمهای بسیار باد کرده همه میدونستن ایناشب نان لوبیا خوردن.
یه چیز جالبی که پدربزرگم میگفت اقتدار حاکم اون زمان بودکه دستور داده بود هر نانوایی که نان به مردم نفروشه یا کسی که ارزاق مردم را احتکار کنه باید گوشش رابا میخ به در مغازه یا درخت جلو مغازه بکوبن تا درس عبرتی بشه برای بقیه وبا این کار خیلی از احتکار کننده ها به وحشت افتاده بودن وجنسا رو به مردم فروخته بودن واوضاع بهتر شده بود.یه داستانی هم تعریف میکرد که
جالب بود اتفاقا من چند وقت پیش تو نت هم دیدم واین بود جریان که مردم تبریز واذربایجان شدیدا در تنگای نبود نان بودن وکلی صف برای نان بوده وکلی هم سر نان باهم درگیر میشدن وحتی خیلیها کشته میشدن در درگیریا تا اینکه حاکم وقت یه مامور میفرسته به تبریز ومیگه برو قایله را ختم کن مامور میره دم یه نانوایی که کلی مردم صف کشیده بودن ولی نان نمیپخته ومیگه چرا نان نداری نانوا با پر رویی میگه برو از شاه بپرس مامور دست میزنه به تنور که کمی گرم بوده متوجه میشه که شب نان پخته وبه پولدارا فروخته دستور میده تنور را روشن وداغ کنن ونانوا رو زنده زنده بندازن توش .فردا که میشه تمام نانواهای شهر نان داشتن وکسی درصف نبوده🤔
اگر در زمان ما بخوان این کارا رو بکنن وقاطع برخورد کنن خیلیا گوشاشون باید میخ بشه فکر نکنم تو شهرا درختی بدون گوش به میخی پیدا بشه😝کمی اقتدار لازمه دشمن فقط خارجی نیست داخلیا انگار بدترن.
...
نظرات